سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
مهر امام رضا(علیه السلام)
سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:13 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

16. هشدار مژده است
من حدرک ، کمن بشرک .
ج / 59
ترجمه : کسى که تو را هشدار میدهد مانند کسى است که به تو مژده مى دهد.
شرح : گاهى پدر و مادرها، و بزرگترها، و دوستان خوب و دلسوز، از روى خیرخواهى ، و براى آن که ما را از انجام کارهاى بد باز دارند، مجبور میشوند به جاى نرمش و ملایمت ، با لحنى تند و درشت ، هشدار دهند و ما را، از کارى که مى خواهیم انجام دهیم ، بر حذر و بیمناک سازند.
ممکن است بعضى افراد، اینگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند، و از لحن تند و هشدار دهنده کسى که با درشتى از انجام کار بد آنها جلوگیرى میکند، ناراحت شوند.
ولى ، فرزند عزیز، این را بدان که : وقتى کسى با درشتى و تندى ، به تو هشدار میدهد و از انجام کارهاى بد تو جلوگیرى میکند، مثل کسى است که بالحنى ملایم و مهرآمیز، به تو مژده یى را میدهد.
به عنوان مثال : وقتى کسى تو را از تنبلى در مدرسه و بازیگوشى در خانه باز میدارد، و بالحنى تند میگوید:در خواندن درسهایت تنبلى نکن ، چون بیسواد و بیکاره بار مى آیى و بدبخت میشوى ، مثل کسى است که به تو مژده میدهد و میگوید:شاگرد اول شده اى و بزرگترین جایزه نصیب تو شده است .
پس ، از هشدار و انتقاد سازنده ناراحت نشو بلکه خوشحال و متشکر باش ‍ زیرا انتقاد بجا، انسان را متوجه اشتباه خود میکند و باعث برطرف شدن عیب و ایراد میگردد.
17. خودپسندى
الاعجاب یمنع من الازدیاد.
ج / 167
ترجمه : خودپسندى ، مانع از پیشرفت و رسیدن به کمال است .
شرح : یکى از بزرگترین عیبهایى که بعضى افراد دچار آن هستند، غرور و خود پسندى ، یعنى کسى که خود را، در همه چیز، برتر و بالاتر از همه مردم میداند، و خیال میکند که هیچ کس در علم و دانش و درک و شعور، به پاى او نمى رسد.
شخصى که دچار این عیب بزرگ باشد، از دو جهت لطمه میخورد و صدمه مى بیند. نخست ، از این جهت که : چون خود را بزرگترین و برترین عاقلان و دانشمندان میداند، دیگر لازم نمى بیند که دنبال تحصیل علم و دانش ، برود. و به این صورت ، از آموختن باز میماند، و در همان مرحله یى که هست ، در جاى میزند، و دیگر بالاتر و پیش تر نمى رود.
علاوه بر این ، شخص خود پسند، چون کسى را عاقل تر و دانشمندتر از خود نمى داند، هنگامى که برایش مسئله و مشکلى پیش مى آید، با هیچکس ‍ مشورت نمى کند، و از افراد عاقل تر و دانشمندتر از خودش ، راهنمایى نمى خواهد. و به این صورت ، از حل مسائل و مشکلات ، و گشودن راههاى بسته زندگى اش ، عاجز مى ماند، و همواره ، در میان گرداب مشکلات و گرفتاریها دست و پا میزند، و هیچگاه نمى توان راههاى پیشرفت و ترقى را پیدا کند و به سوى کمال گام بردارد.




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:11 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

18 - اکرام خویشاوندان
و اکرم عشیرتک ...
نامه /31
ترجمه :اقوام و خویشاوندانت را گرامى و عزیز بدار.
شرح : امام علیه السلام ، در این جمله زیبا و پر معنى ، ما را به حفظ و رعایت صله رحم دعوت کرده است .
درباره صله رحم در قرآن و روایات اسلامى ، سفارش فراوانى شده است . تا جاى که ترک آن - یعنى بجا نیاوردن صله رحم - از گناهان بزرگ به شمار آمده است .
معناى صله رحم آن است که : انسان ، با اقوام و خویشاوندان خود، مناسبات و رفت و آمدهاى سالم و صمیمانه داشته باشد، با مهربانى و لطف و گرامى ، به دیدار و احوال پرسى آنها برود، در حل مشکلات و رفع گرفتاریهاى آنان شرکت کند و هنگامى که آنها مشکل و نیازى داشته باشد، از کمک کردن به آنها خوددارى نورزد.
در این باره ، امام علیه السلام ، با زیباترین و مؤ ثرترین بیان ، ما را، بیش ، به اهمیت و ارزش معاشرت با خانواده و خویشاوند، متوجه نموده است .
طبق فرموده امام علیه السلام ، خویشاوندان ، همانند پر و بالى هستند که ما، به کمک آنها قدرت پرواز پیدا میکنیم و مى توانیم به آسانى به سوى هدف هاى خود برویم . در حالیکه بدون داشتن پروبال یعنى بدون داشتن خانواده دلسوز و مهربان و یارى دهنده قادر به پرواز نخواهیم بود و به این زودیها، به هدفهاى خود نخواهیم رسید.
از نظر دیگر، ما همچون شاخه و برگ درختى هستیم ، که ریشه هاى آن را، اقوام و خویشاوندان ما تشکیل میدهند، و در حقیقت ، اصالت و پابرجایى ما، به آنها بستگى دارد. و همچنین ، خویشاوندان همانند دستهاى ما هستند، که بوسیله آنها، دشمنان را از خود دور میسازد، و نیز، هدفهاى خود را به چنگ مى آوریم .
به این ترتیب ، اگر ما با خانواده و خویشاوندان خود رفت و آمد داشته باشیم ، و با مهربانى و نیکدلى و صمیمیت معاشرت کنیم ، همیشه در جریان کارها و مشکلات و مسائل زندگى یکدیگر خواهیم بود، و در هنگام گرفتاریها، به کمک همدیگر خواهیم شتافت و از نیروهاى یکدیگر، براى حل مشکلات و سازندگى در راه زندگى یکدیگر، کمک خواهیم گرفت .
و البته ، اینها همه به شرطى درست خواهد بود، که براى رفت و آمد و صمیمیت و کمک خواهى ، خویشاوندان مؤ من و متدین و با تقواى خود را انتخاب کنیم . چون خویشاوندى که دین و ایمان محکم و تقواى اسلامى نداشته باشد، جز ضرر و زیان و ایجاد ناراحتى و گرفتارى بیشتر، تاءثیرى در زندگى ما نخواهد داشت .
19. بزرگترین عیب
اکبر العیب اءن تعجب ما فیک مثله .
ح /353
ترجمه :بزرگترین عیب آن است که : عیبى را که خود نیز داراى ، در دیگران ، عیب بشمارى .
شرح : کسانى هستند که عیب و ایرادى را که در اعمال و رفتار خودشان وجود دارد، نمى بینند و به حساب نمى آورند، اما همینکه آن عیب را، در شخص دیگرى ببینند، زبان به عیبجویى و انتقاد باز مى کنند، و همه جا و پیش همه کس ، از عیب آن شخص سخن مى گویند.
براى مثال : گاهى کسى را مى بینم ، که براى حقوق انسانى دیگران ، ارزش ‍ قائل نیست ، حق مردم را پایمال میکند، دستمزد کارى را که دیگران برایش ‍ انجام داده اند نمى دهد، یا کم و با تاءخیر میدهند، قول و قرارهاى خود را به هم میزند، و وعده هایى را که به مردم داده است انجام نمى دهد. اما همین شخص ، به محض آنکه دیگرى ، کمترین حق او را پایمال کند، یا دستمزدش ‍ را یک ریال کمتر یا یک روز دیرتر بدهد، یا با او مختصرى بد قولى کند، یا وعده یى را که به وى داده است انجام ندهد، فریادش به آسمان میرود، و همه جا، از آن شخص ، عیبجوئى و انتقاد میکند. شاعرى ، در همین معنى گفته است :

ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند

 

داد و فریاد بر آرى که : مسلمانى نیست !

امام علیه السلام مى فرماید: این خود، بزرگترین عیب است که تو، عیبى را در مردم ببینى و آن را زشت و ناپسند بشمارى و زبان به انتقادش بگشایى ، در حالیکه خودت نیز، شبیه همان عیب را داشته باشى ، ولى به آن توجه نکنى .
البته ، منظور امام این نیست که وقتى در دیگران عیبى را دیدى که خودت نیز شبیه آن عیب را دارى ، همین کافى است که عیب دیگران را به زبان نیاورى ، و در عوض ، عیب خودت نیز، سر جایش باقى بماند. بلکه ، منظور این است که وقتى ، عیب دیگران ، باعث ناراحتى ما شد، هوشیار باشیم و فورا به خود آئیم و ببینیم که آیا خود ما نیز، آن عیب را داریم یا نه ؟ و اگر دیدیم که خودمان نیز، دارى همان عیب هستیم ، در صدد بر طرف کردن آن بر آئیم ، زیرا آن عیب ، همانطور که در وجود دیگران ، ما را ناراحت کرده است ، در وجود ما نیز باعث ناراحتى دیگران خواهد شد.




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:10 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

20. همت عالى و شکم پرورى
لا تجتمع عزیمه و ولیمه
خ 241/
ترجمه :همت عالى ، با سورچرانى و شکم پرورى ، سازگار نیست .
شرح : کسى که صاحب همت عالى است به شکم پرورى برود، نمى تواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت دیگر، ممکن نیست که همت عالى ، و شکم پرورى ، در وجود انسان ، یکجا جمع شده باشد.
زیرا شخص سورچران ، بیش از هر چیز، در بند شکم خوش است ، و تمام فکر و کوشش او صرف آن میشود که چطور و از چه راهى ، خود را به سفره یى رنگین برساند و شکمش را از خوراکیهاى لذیذ انباشته کند. آشکار است که چنین کسى ، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فکر آن است که ذهن و اندیشه اش را در کارهاى با شکوه به کار اندازد، و تصمیمهاى عالى و والا بگیرد، و اراده و همت خود را در انجام کارهاى با ارزش و انسانى نمایان سازد. شخص شکم پرور و سورچران ، از آغاز صبح ، دائما به این فکر میکند که ظهر، چگونه ناهار لذیذى بدست آورد، و از ظهر به بعد، ذهن و اندیشه اش در این جهت کار میکند که براى شب ، از کجا و چگونه شام چرب و شیرینى فراهم کند. و طبیعى است که چنین شخصى ، شب هم با این فکر به بستر میرود که صبح ، چه خوراکیهایى سر سفره صبحانه در انتظارش خواهد بود.
اما کسى که همت عالى دارد، فکر و ذهنش ، آنقدر مشغول مسائل مهم و کارهاى عالى و انسانى است ، که اصولا فرصتى براى فکر کردن به شکم پیدا نمى کند. و تازه وقتى هم سر سفره بنشیند، غذایش ، ساده ترین غذاها خواهد بود. نمونه درخشان این افراد، خود حضرت على علیه السلام است که غذایش ، بیشتر اوقات ، چیزى جز نان خالى ، یا نانى همواره با کمى خرما، یا کمى پیاز، یا کمى نبوده است . تا جایى که اگر اندکى بیش از این برایش غذا مى آورد، به شدت اعتراض میرد.

21. آنچه دارى قدر بدان
و حفظ ما فى یدیک اءحب الى من طلب ما فى یدى غیرک
نامه /31
ترجمه : نگهدارى از آنچه خود، در دست دارى ، در نظر من ، از خواستن و جستجوى آنچه در دست دیگرى است ، بهتر و دوست داشتنى تر است .
شرح : کسانى هستند که هیچگاه به آنچه دارند، راضى و قانع نمى شوند، دائما در فکر بدست آوردن مال و ثروت بیشتر هستند، و تمامى نیروى آنها، بجاى آنکه صرف کسب مال میشود. انگونه افراد، تازه هر چقدر هم که بیشتر بدست آورند، باز چشم و دلشان سیر نمى شود و نگاهشان به مال دیگران است . و گاهى ، کار را به جایى مى رسانند که شخصیت و عزت نفس خود را زیر پا مى گذارند، تا براى مدتى کوتاه از آنچه دیگران دارند، استفاده کنند.
شاید شما هم دیده اید که : بعضى افراد، وقتى میخواهند به مهمانى بروند، با آن که خودشان لباس تمیز و قابل استفاده دارند، چون پارچه و دوخت آن ساده و معمولى است ، به سراغ همسایه میروند و لباس گرانقیمت او را میگیرند، تا در مهمانى ، بیشتر خود نمایى کنند.
یا وقتى مهمان در خانه دارند، کاسه و بشقاب معمولى و ارزان قیمت خود را کنار مى گذارند، و در عوض ، ظروف چینى و بلور گرانقیمت همسایه را قرض مى گیرند و جلوى مهمان مى آورند.
این دسته از افراد، براى شخصیت انسانى و عزت نفس خود ارزش قائل نیستند و کارى هم که میکنند، بر خلاف دستورات اسلام است .
امام علیه السلام نیز، در همین مورد توضیح داده و این چند نکته را در یک جمله کوتاه ، بیان فرموده است :
1-
قناعت : به آنچه دارى اکتفا کن و چشم طمع به مال دیگران نداشته باش . 2- عزت نفس : شخصیت انسانى و عزت نفس خود را حفظ کن ، و از آنچه دارى خوشنود باش ، تا از رنج خواهش و تمنا و ذلت در خواست و تقاضا از دیگران ، آسوده باشى .
3-
حفظ آبرو: با دورى کردن از زیاده طلبى و چشم حسرت دوختن به مال دیگران ، آبروى خود را به باد مده .
4-
شکر نعمت : نسبت به آنچه خداوند به تو داده است ، کفران نعمت مکن ، بلکه شکر نعمت خداوندى را - به هر اندازه که باشد - بجاى آور، تا به آنچه دارى راضى باشى و در حفظ نگهدارى آن بکوشى . نه آن که مال خود را، بخاطر ناچیز و کم قیمت بودن ، خوب حفظ نکنى و آن را از بین ببرى ، و بعد، محتاج دیگران بشوى .






موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:10 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

20. همت عالى و شکم پرورى
لا تجتمع عزیمه و ولیمه
خ 241/
ترجمه :همت عالى ، با سورچرانى و شکم پرورى ، سازگار نیست .
شرح : کسى که صاحب همت عالى است به شکم پرورى برود، نمى تواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت دیگر، ممکن نیست که همت عالى ، و شکم پرورى ، در وجود انسان ، یکجا جمع شده باشد.
زیرا شخص سورچران ، بیش از هر چیز، در بند شکم خوش است ، و تمام فکر و کوشش او صرف آن میشود که چطور و از چه راهى ، خود را به سفره یى رنگین برساند و شکمش را از خوراکیهاى لذیذ انباشته کند. آشکار است که چنین کسى ، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فکر آن است که ذهن و اندیشه اش را در کارهاى با شکوه به کار اندازد، و تصمیمهاى عالى و والا بگیرد، و اراده و همت خود را در انجام کارهاى با ارزش و انسانى نمایان سازد. شخص شکم پرور و سورچران ، از آغاز صبح ، دائما به این فکر میکند که ظهر، چگونه ناهار لذیذى بدست آورد، و از ظهر به بعد، ذهن و اندیشه اش در این جهت کار میکند که براى شب ، از کجا و چگونه شام چرب و شیرینى فراهم کند. و طبیعى است که چنین شخصى ، شب هم با این فکر به بستر میرود که صبح ، چه خوراکیهایى سر سفره صبحانه در انتظارش خواهد بود.
اما کسى که همت عالى دارد، فکر و ذهنش ، آنقدر مشغول مسائل مهم و کارهاى عالى و انسانى است ، که اصولا فرصتى براى فکر کردن به شکم پیدا نمى کند. و تازه وقتى هم سر سفره بنشیند، غذایش ، ساده ترین غذاها خواهد بود. نمونه درخشان این افراد، خود حضرت على علیه السلام است که غذایش ، بیشتر اوقات ، چیزى جز نان خالى ، یا نانى همواره با کمى خرما، یا کمى پیاز، یا کمى نبوده است . تا جایى که اگر اندکى بیش از این برایش غذا مى آورد، به شدت اعتراض میرد.

21. آنچه دارى قدر بدان
و حفظ ما فى یدیک اءحب الى من طلب ما فى یدى غیرک
نامه /31
ترجمه : نگهدارى از آنچه خود، در دست دارى ، در نظر من ، از خواستن و جستجوى آنچه در دست دیگرى است ، بهتر و دوست داشتنى تر است .
شرح : کسانى هستند که هیچگاه به آنچه دارند، راضى و قانع نمى شوند، دائما در فکر بدست آوردن مال و ثروت بیشتر هستند، و تمامى نیروى آنها، بجاى آنکه صرف کسب مال میشود. انگونه افراد، تازه هر چقدر هم که بیشتر بدست آورند، باز چشم و دلشان سیر نمى شود و نگاهشان به مال دیگران است . و گاهى ، کار را به جایى مى رسانند که شخصیت و عزت نفس خود را زیر پا مى گذارند، تا براى مدتى کوتاه از آنچه دیگران دارند، استفاده کنند.
شاید شما هم دیده اید که : بعضى افراد، وقتى میخواهند به مهمانى بروند، با آن که خودشان لباس تمیز و قابل استفاده دارند، چون پارچه و دوخت آن ساده و معمولى است ، به سراغ همسایه میروند و لباس گرانقیمت او را میگیرند، تا در مهمانى ، بیشتر خود نمایى کنند.
یا وقتى مهمان در خانه دارند، کاسه و بشقاب معمولى و ارزان قیمت خود را کنار مى گذارند، و در عوض ، ظروف چینى و بلور گرانقیمت همسایه را قرض مى گیرند و جلوى مهمان مى آورند.
این دسته از افراد، براى شخصیت انسانى و عزت نفس خود ارزش قائل نیستند و کارى هم که میکنند، بر خلاف دستورات اسلام است .
امام علیه السلام نیز، در همین مورد توضیح داده و این چند نکته را در یک جمله کوتاه ، بیان فرموده است :
1-
قناعت : به آنچه دارى اکتفا کن و چشم طمع به مال دیگران نداشته باش . 2- عزت نفس : شخصیت انسانى و عزت نفس خود را حفظ کن ، و از آنچه دارى خوشنود باش ، تا از رنج خواهش و تمنا و ذلت در خواست و تقاضا از دیگران ، آسوده باشى .
3-
حفظ آبرو: با دورى کردن از زیاده طلبى و چشم حسرت دوختن به مال دیگران ، آبروى خود را به باد مده .
4-
شکر نعمت : نسبت به آنچه خداوند به تو داده است ، کفران نعمت مکن ، بلکه شکر نعمت خداوندى را - به هر اندازه که باشد - بجاى آور، تا به آنچه دارى راضى باشى و در حفظ نگهدارى آن بکوشى . نه آن که مال خود را، بخاطر ناچیز و کم قیمت بودن ، خوب حفظ نکنى و آن را از بین ببرى ، و بعد، محتاج دیگران بشوى .






موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:8 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

22. تنگدستى و پاکدامنى یا ثروت و زشتکارى
و الحرفته مع العفته خیر من الغنى مع الفجور.
نامه /31
ترجمه : کارگرى ، همواره با پاکدامنى ، بهتر از داشتن ثروتى است که با گناهکارى به دست آمده باشد.
شرح : بسیارى از ثروتمندان هستند، که به خاطر داشتن مال و دارایى فراوان ، ظاهرا همه گونه وسایل راحت و آسایش را در اختیار دارند. اما در حقیقت ، آنها، نه تنها آسوده و راحت نیستند، نه تنها در خوشى و خوشبختى به سر نمى برد، بلکه روز و شب خود را، با رنج و اضطراب مى گذرانند، و عمرشان در دلهره و نگرانى طى میشود. زیرا بیشتر ثروتمندان ، مال و دارایى خود را، از راههاى حرام و آلوده به گناه ، به دست آورده اند. امام علیه السلام ، در جایى دیگر فرموده است :هر جا ثروتى هنگفت انباشته شده باشد، حتما در کنار آن ، حق پایمال شده گروهى از محرومان جامعه ، دفن شده است معنى این سخن آن است که : کمتر ممکن است ثروتى پیدا شود که تمام آن ، از راه حلال بدست آمده باشد. بیشتر کسانى که به ثروت هاى هنگفت مى رسند، حق مردم محروم و مستضعف را پایمال کرده و مال دیگران را خورده اند یعنى از راههایى مانند دزدى ، کم فروش ، گران فروش ، احتکار(یعنى : انبارکردن و مخفى کردن نگاه داشتن اجناس مورد نیاز مردم ، و به وجود آوردن قحطى ، و سپس فروختن آن اجناس به چند برابر قیمت )، یا خوردن مال افراد ضعیف ، بیوه زنان ، یتیمان و امثال آنها، و خیانت کردن به افراد ملت به مال و دارایى رسیده اند.
چنین ثروتى ، که از راههاى ناپاک و نادرست بدست آمده ، آلوده به گناه است و کسى که چنین ثروتى دارد، اگر هم در ظاهر، راحت و آسوده زندگى مى کند، در باطن ، آرامش و آسایش ندارد و تمام ساعات روز و شبش ، در وحشت و اضطراب مى گذرد. از یک طرف ، ترس از خدا، و حساب و کتاب روز قیامت او را مى ترساند و آرامشش را بهم میزند، و از طرف دیگر، دائما وحشت آن را دارد، که مبادا مردم محروم و ستمدیده ، راز دزدى و مال مردم خورى و خیانت او را بفهمند، و براى گرفتن حق خود، بر سرش بتازند و حکم عدالت اسلامى را، درباره اش اجراء کنند.
اما کسى که کار کم در آمدى دارد، ولى با تقوى و پاکدامنى آنرا انجام میدهد، و به خیانت و ظلم آلوده نمى شود، دل راحت و فکر آسوده دارد، چنین کسى ، چون درآمدش حلال و پاک است ، حقى را پایمال نکرده و مال کسى را نخورده است ، کمترین نگرانى و دلهره و وحشتى هم ندارد. اگر سفره اش ‍ رنگین نیست ولى در عوض با وجدان پاک کابوسهاى وحشت آور و سبکبار بیدار مى شود، و خوشبختى واقعى را با تمام و جودش حس میکند.
بخاطر همین است که امام علیه السلام نیز، کار کم در آمد، ولى همواره با پاکدامنى را از ثروتى که همواره با گناه باشد، بهتر شمرده اند.
23. همه کاره ، هیچکاره
من اءوما الى متفاوت خذلته الحیل .
ح /403
ترجمه : کسى که به کارهاى پراکنده بپردازد، از یافتن راه حل صحیح براى آنها ناتوان مى ماند.
شرح : یک ضرب المثل فارسى ، که به پیروى از کلام امام علیه السلام ، در زبان ما پیدا شده است مى گوید:همه کارها، هیچکاره اند!
ولى متاءسفانه ، این عیب در بعضى از افراد وجود دارد، که خود راهمه کاره مى دانند. یعنى ، در آن واحد، به چند کار مختلف مى پردازد، و انتظار هم دارند که در تمام آن کارها، موفق و سر بلند باشد. در حالیکه ، چنین افرادى ، نه تنها در کار خود موفق نمى شوند، بلکه به دهها مشکل و ناراحتى برخورد مى کنند که از چاره جویى و یافتن راه حل آنها عاجز مى مانند، علاوه باعث مى شوند که چرخ امور جامعه نیز بخوابد و به افراد اجتماعى هم لطمه بخورد. زیرا در جامعه بشرى ، کارهاى مردم ، به یکدیگر مربوط و پیوسته است ، طورى که اگر در یک گوشه از جامعه ، کارى معطل بماند و به خوبى انجام نشود، کارهاى دیگران هم ، بر اثر آن ، معطل خواهد ماند.
از قدیم گفته اند:شکارچى طمع کارى که در آن واحد دنبال دو خرگوش ‍ بدود، هیچکدام را نمى تواند شکار کند. انسانى هم که بخواهند در آن واحد، دنبال چند کار برود، هیچکدام از آن کارها را، یاد نمى گیرد و در هیچ رشته یى ، نمى توان مهارت لازم را بدست آورد. بدون شک ، اگر کسى بگوید:من هم پزشکى مى دانم ، هم معمارى مى کنم ، هم نان مى پزم ، هم قالیباف هستم ، هم در نجارى و در و پنجره سازى مهارت دارم و هم رادیو و تلویزیون تعمیر مى کنم مطمئن باشید که هیچکدام از این کارها را بلد نیست . و اگر هم ، از هر یک از این کارها، اطلاعى داشته باشد، اطلاع او آن قدر کم و ناچیز است که هیچگاه موفق نخواهد شد یکى از این کارها را به درستى انجام دهد.
پس ، انسان عاقل کسى است که : بجاى آن که فکر و وقت خود را تلف کند و از هر کارى ، مقدار کمى یاد بگیرد، نیروى خود را صرف یادگیرى و انجام یک کار کند تا هم در زندگى شخصى موفق شود، و هم وجودش براى جامعه فایده بیشترى داشته باشند.

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:6 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

24. احترام معلم
لا تجعلن ذرب لسانک على من اءنطقک و بلاغه قولک على من سددک .
ح / 411
ترجمه : تیزى و برندگى زبانت را، به سوى کسى که تو را سخنگو ساخته است مگیر، و رسایى گفتار و قدرت بیان خود را، بر ضد کسى که به تو قدرت گفتار آموخته است ، بکار مبر.
شرح : امام علیه السلام ، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش میفرمود، و دیگران را، به ارزش و اهمیت احترام نمودن به آموزگاران ، متوجه میساخت . تا جاى که خود، با آن دریاى علم و دانش که داشت ، همیشه مى فرمود:کسیکه به من یک کلمه بیاموزد، تا پایان عمر، غلام و بنده او خواهیم بود.
یک نمونه درخشان و با شکوه دیگر، براى آنکه بدانیم اسلام چه احترام شایانى براى معلم و آموزگار قائل شده است ، توجه به وضع اسیر جنگى در صدر اسلام است . در آن جنگها، پیامبر اکرم (ص )، به کسانى که تا ساعتى پیش ، شمشیر بر دست ، با سپاه مسلمانان جنگیده بودند، اجازه مى فرمود که هر کدام ، به ده نفر از مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بیاموزند، و پاداش ‍ این سواد خواندن و نوشتن بیاموزند، و به پاداش این سواد آموزى از اسارت آزاد شوند.
امام علیه السلام نیز، در این کلام عمیق و پر معنى ، در همین باره سخن گفته ، و دیگران را به احترام نمودن به معلم آموزگار، متوجه ساخته و ترغیب و سفارش فرموده است . ما نیز، باید از پیشواى راستین خود بیاموزیم . یعنى هرگز نباید تیزى و برندگى زبان خود را بسوى پدر و مادر، یا خواهر و برادر بزرگتر، یا هر کسى که در راه به سخن آمدن ما زحمت کشیده است ، بگیریم . و همچنین هیچگاه نباید رسایى کلام و قدرت بیانى را که از معلم و یا شخصى دیگرى آموخته ایم ، بر ضد خود او بکار بریم . زیرا، چنین کارى نا سپاسى است ، و در اسلام ، ناسپاسى ، زشت و ناپسند شمرده مى شود.

 

25. ادب آموزى از بى ادبان
کفاک اءدبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک .
ح / 412
ترجمه : براى آنکه ادب و آراستگى داشته باشى ، همینقدر بس است که از انجام آنچه در دیگران نمى پسندى ، دورى کنى .
شرح : سالهاى بسیارى است ، که دانشمندان غربى تلاش مى کنند تا راهها و روشهاى پیشرفته و مدرنى پیدا کنند که بر اساس آن ، افراد جامعه ، هم خود را به اخلاق نیکو آراسته سازند، هم کودکان مؤ دبى تربیت کنند. این دانشمندان براى منظور خود، دهها سال تحقیق کرده و هزاران جلد نوشته اند، ولى هنوز هم نتوانسته اند موفقیتى بدست آورند.
در حالیکه اگر تمام این کتابها و روشهاى تربیتى دانشمندان غرب را، رویهم بگذارند، هرگز نمى توانند با همین یک کلام کوتاه امام بزرگوار ما برابرى کنند. امام علیه السلام ، تمام راهها و روشهایى که براى ادب و آراستگى و تربیت جامعه ممکن است بوجود آید، 1400 سال پیش از این ، در یک جمله کوتاه و بسیار عمیق و پر معنى ، خلاصه فرموده اند. و آن این است که : اگر مى خواهى مؤ دب و آراسته و داراى اخلاق نیکو باشى ، لازم نیست که راههاى دشوارى را طى کنى . بلکه فقط کافى است هر کارى که دیگرى انجام داد، و تو متوجه شدى که کار زشت و ناپسندى کرده است ، خودت آن کار را انجام ندهى . به این ترتیب تو تمام کارهاى زشت و ناپسندى که ممکن است کسى انجام دهد، از وجود خودت دور خواهى کرد، و در نتیجه مدل به شخص خواهى شد که هیچگونه زشتى و ناپسندى ، در و جودش پیدا نمیشود.
براستى آیا، براى رسیدن به ادب و آراستگى و اخلاق نیکوى انسانى دستورى از این ساده تر و مؤ ثرتر پیدا مى شود؟






موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:4 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

26. غیبت : کار ناتوانها
الغیبه جهد العاجز
ح /461
ترجمه : غیبت کردن ، آخرین تلاش آدم ناتوان است .
شرح : غیبت کردن ، پشت سر کسى سخن گفتن ، و بد گویى کردن ، و براى او عیب و ایراد شمردن . و این ، از زشت ترین و ناپسندترین عیبهایى است که بعضى از افراد، دچار آن هستند.
کسى که غیبت میکند، بدون شک آدم ناتوان و بى جراءتى است . زیرا همینکه مى نشیند و پشت سر دیگران بد گویى مى کند، نشان مى دهد که جراءت ندارد با آن افراد روبرو شود، و حرف خود را، پیش روى آنها بر زبان آورد. و چون در خود، قدرت و جراءت روبرو شدن با آن افراد را نمى بیند، آخرین تلاشى که مى توان بکار ببرند، این است که به وسیله بد گوئى کردن در پشت سر، انتقام خود را از آنها بگیرد و باصطلاح دل خود را خنک کند.
حال آن که یک مسلمان مؤ من واقعى ، اگر نسبت به کسى ایراد و انتقادى داشته باشد، باید بر اساس جراءت انسانى و اخلاق اسلامى ، رو دروى آن شخص ، ایراد و انتقاد خود را بر زبان آورد، بدون ترس و واهمه ، او را امر به معروف و نهى از منکر کند.
اگر هم ایراد و انتقادش درست نباشد، و فقط از حسارت و تنگ نظرى سر چشمه گرفته باشد، هرگز نباید پشت سر کسى که از او شایسته تر بود و به پیشرفت و ترقى رسیده است ، بد گویى کند و خود را در جامعه ، رسوا و بى اعتبار سازد.
27. ایمان و راستگویى
الایمان ان توثر الصدق حیث یضرک على الکذب حیث ینفعک .
ح /458
ترجمه : نشانه ایمان ، آن است که : راستگویى را، اگر چه به تو زیان برساند، مقدم بدارى .
شرح : مسلمانان مؤ من واقعى ، یعنى کسى که داراى ایمان محکم و راستین است ، نشانه هائى دارد، که بوسیله آنها، میتوان او را، از افراد بى ایمان ، بازشناسى کرد.
یکى از این نشانه ها، آن است : شخص مؤ من ، سود واقعى را در اطاعت از دستورات خدا، زیان واقعى را، در اطاعت نکردن از دستورات خدا مى داند، از آنجا که خداوند به ما دستور داده است که همیشه راست بگوئیم و از دروغگوئى پرهیز کنیم ، مسلمان باایمان نیز، هرگز حاضر نمى شود بر خلاف این دستور رفتار کند. تا جایى که حتى اگر زمانى ، راست گفتن به زیانش باشد و دروغ گفتن به او سود برساند، از سود دروغ گفتن چشم مى پوشد، و زیان راست گفتن را به جان مى پذیرد، و لب به دروغگویى باز نمى کند. زیرا مؤ من ، سود و زیان واقعى را نزد خدا میداند و بس .




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:3 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

28. چرا بنده دیگران ؟
و لا تنکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.
نامه /31
ترجمه : بنده دیگرى مباش ، که خدا، تو را آزاده آفریده است .
شرح : خداوند، انسان را به صورت موجودى آزاد، و داراى شخصیت و عزت نفس آفریده شده است . و به او عقل و شعور، و نیروى درک و دریافت ، و قدرت اراده بخشیده است ، تا اندیشه خود را به کار اندازد، از نیروى بدنى خود استفاده کند، و با قدرت فکر، و تن دادن به کار و تلاش ، در کمال آزادى و سربلندى ، زندگى شرافتمندانه یى را دنبال کند. در آفرینش خدا، هیچ انسانى از دیگرى برتر و باارزش تر، یا کمتر و بى مقدارتر نیست . بنابر این ، هیچ انسانى حق ندارد که دیگران را بنده خود سازد، و هیچ انسان هم حق ندارد خود را به صورت بنده دیگران در آورد. زیرا بندگى ، تنها در برابر خداوند متعال شایسته است ، و جز خدا، هیچکس ‍ شایسته آن نیست که انسانى ، در برابرش ، خود را دچار ذلت و زبونى کند و مانند بنده ناتوان و بیمقدارى ظاهر شود.
البته کسى که عزت داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقیمتى که خداوند به او ارزانى داشته ، احترام خواهد گذشت . چنین فردى ، همیشه به نیروى فکر و قدرت کار و تلاش خود متکى خواهد بود، به آنچه در یک زندگى شرافتمندانه نصیبش میشود قناعت خواهد کرد، و در نتیجه ، همواره سربلند و آزاد خواهد زیست .
اما افراد ذلیل و بى شخصیتى هم پیدا مى شوند، که به خاطر مال دنیا، در برابر ثروتمندان یا صاحبان مقام و قدرت ، به زانو مى افتند، سر تعظیم فرود مى آورد، و بصورت بنده یى ذلیل و بى ارزش ظاهر مى شوند، تا شاید از ثروت و مقام آن افراد بهره یى ببرند و بیش از حد لیاقت خود، مال و مقامى بدست آورند.
امام علیه السلام ، اینگونه افراد را نکوهش مى کند و به همه مسلمانان هشدار مى دهد که : مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، که خداوند به شما ارزانى داشته است ، پایمال کنید و به طمع مال و مقام ، در برابر انسانى همچون خودتان ، بندگى کنید، زیرا خداوند، همه انسانها را آزاد و یکسان آفریده است .




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:2 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

29. شوخى و عقل
ما مزح امرؤ مزحه الا مج من عقله مجه 0
ح /405
ترجمه : هیچکس شوخى نکرد، مگر آن که ، با پرداختن به شوخى ، پاره یى از عقل خود را به دور انداخت .
شرح : یکى از نشانه هاى سنگین و با وقار بودن آن است که انسان ، از شوخى کردن بپرهیزد و متن و جدى باشد. کسانى که در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى کنند و سخنان مضحک به زبان مى آورند و دیگران را مى خندانند، پیدا است که وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبک مغز هستند.
امام علیه السلام ، در جاى دیگرى ، هنگامى براى فرزندان گرامى خود، امام حسن مجتبى (ع ) وصیت نامه مى نویسد، او را به شدت از شوخى کردن بر حذر مى کند. امام (ع ) به فرزند خود مى فرماید نه تنها خودت ، هیچگاه در حضور مردم شوخى مکن و حرفهاى خنده آور مزن ، بلکه حرفهاى خنده آور دیگران را هم نقل مکن . چون این کار، باعث سبکى و جلفى مى شود و ارزش انسان را از بین میبرد.
شیخ سعدى نیز به پیروى از امام (ع )، در یکى از شعرهاى خود گفته است :

ز شوخى ، بپرهیز، اى باخرد

 

شوخى ، تو را، آبرو مى برد!

ما نیز اگر در اطراف خود دقت کنیم ، خواهیم دید که مردم ، کسانى را که زیاد شوخى مى کنند و حرفهاى خنده آور مى زنند.
چندان جدى نمى گیرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى شوند.
به خاطر همین است که امام (ع ) فرموده است : وقتى کسى شوخى مى کند مثل آن است که قسمتى از عقل خود را بیرون ریخته و به دور انداخته است .
معنى این سخن آن است که با هر شوخى مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بین مى رود و اگر کسى زیاد شوخى کند، مثل آن است که قسمتهاى زیادترى از عقل خود را دور ریخته است و در نظر مردم به صورت کسى در آمده که دیگر در سرش عقل باقى نمانده است .




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 9:1 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

30. کم بخشیدن یا نبخشیدن
لا تستح من اعطاء آلقلیل فان الحرمان اقل منه
ح / 67
ترجمه : از بخش اندک شرمنده مباش ، زیرا هیچ ندادن از آن بخشش ‍ اندک نیز کمتر و ناچیزتر است .
شرح : یکى از کارهاى خوب و پسندیده ، که باعث خوشنودى خلق و رضایت خدا میشود، این که ما، از مال و دارائى خود بخشش کنیم . البته بخشش کردن ، این نیست که مال خود دور بریزیم و در راههاى نادرست تلف کنیم . بلکه معنى بخشش آن است که وقتى یک کار خیر پیش مى آید و براى انجام آن ، به کمک دیگران احتیاج پیدا میشود، ما نیز قدم به پیش ‍ گذاریم و در حد توانائى خود، به انجام آن کار خیر، کمک کنیم . مثلا ممکن است در کشور، جنگى رخ دهد و گروهى از هموطنان جنگ زده ما، خانه و زندگیشان را از دست بدهند. یا ممکن است حوادثى مانند آمدن سیل و زلزله شهر و خانه و محل کار عده ئى آسیب ببیند و سرمایه و دار و ندارشان از بین برود. حتى ممکن است بدون هیچگونه از این حوادث ، باز هم عده ئى پیدا مى شوند، که در عین آبرومندى ، دچار فقر و محرومیت شده باشند. در تمام این حالات ، وضعى پیش میاید، که گروهى از هموطنان و هم دنیهاى ما، به کمک اشخاص مؤ من و نیکوکار، پیدا مى کنند.
در چنین مواقعى ، وظیفه دینى و اخلاقى ما حکم میکند که براى رضاى خدا. از مال و دارائى خود. هر قدر که میتوانیم به اینگونه افرادبخشش کنیم . لازم نیست که حتما مقدار بخشش ما، زیاد و هنگفت باشد، بلکه مهم این است که از بخشیدن آنچه در قدرت داریم ، کوتاهى نکنیم .
بعضى از افراد، با آنکه دلشان مى خواهد در اینگونه موارد، به دیگران کمک کنند، ولى چون مقدارى که قادر به بخشیدن آن هستند، کم و ناپذیر هستند، کم و ناچیز است ، احساس شرمندگى مى کنند. اینگونه افراد، بخاطر شرم بیهوده از بخشش آن مقدار کم ، خوددارى مى کنند، و در نتیجه ، اشخاص نیازمند را، از همان مقدار اندک بخشش نیز محروم و بى نصیب میگذارند.
براى آنکه بدانیم این طرز فکر تا چه حد نادرست است . به یک مثال توجه کنیم : فرض مى کنیم براى یکى از هموطنان جنگ زده باید خانه یى ساخته شود که 10 هزار تومان هزینه دارد. ما نیز یکهزار نفر هستیم ، که هر کدام فقط 10 تومان میتوانیم کمک کنیم . اگر همه ما که 1000 نفر هستیم ، 10 تومانهاى خود را بدون هیچگونه شرمندگى روى هم بگذاریم ، مجموع آن میشود 000/10 تومان ، که میتوان با آن ، خانه مورد نظر را ساخت .
اما اگر یکایک ما، از دادن 10 تومان خجالت بکشیم و این مبلغ رابخشش نکنیم ، هیچ پولى فراهم نمیشود و در نتیجه ، آن خانه نیز ساخته نخواهد شد. در این مورد، آیا دادن 10 تومان بهتر است یا ندادن آن ؟ و آیا آن 10 کمتر است و یا خجالت کشیدن و هیچ ندادن ؟
بخاطر همین است که امام علیه السلام میفرماید: از بخشش کم ، شرمنده نباشید، چون شرمندگى باعث میشود که ازبخشش کم خوددارى کنید و به افراد نیازمند چیزى ندهید. در حالیکه بخشش شما، هر چقدر که کم و ناچیز باشدهیچ ندادن از آن کمتر و ناچیزتر، و در نتیجه باعث شرمندگى بیشتر است .




موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
درباره وبلاگ



استخاره آنلاین با قرآن کریم


فال حافظ


بازی آنلاین


تعبیر خواب آنلاین

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت


روزشمار فاطمیه
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشورا<\/a>

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 927671