سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
مهر امام رضا(علیه السلام)
جمعه 87 خرداد 31 :: 1:44 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی

 بکارگیری سلاح های شیمیایی علیه ایران

 منبع: روزنامه جام جم http://www2.irib.ir/occasions
در طول 8سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تمامی دنیا از کمک به عراق در این جنگ به صورت مکرر دریغ نکردند. نقض حقوق بین الملل هم از سوی خود دولت عراق صورت می گرفت که از سلاحهای شیمیایی و میکربی در جنگ استفاده می کرد و هم از سوی کسانی که دولت عراق را با این گونه سلاحهای ممنوعه مجهز می کردند. در تاریخ 7 و 8 تیرماه 1366، هواپیماهای بمب افکن عراقی با بمب های شیمیایی به چهار نقطه پر ازدحام و متراکم جمعیتی شهر سردشت حمله کردند و زن و کودک و خرد و کلان مردم بی گناه آن شهر و اطراف آن را آماج گازهای کشده و دهشتناک شیمیایی قرار دادند. دردمندتر آن است که این حملات از چشم جهانینان پوشیده ماند. رسانه های غرب که دول آنها تامین کننده ی این سلاح های مرگ آفرین بودند؛ به عدم انعکاس این حقایق دردناک و کتمان آن پرداختند تا آنجا که هنوز بسیاری از رخداد این فاجعه بی اطلاع هستند. حملات شیمیایی این رژیم علیه سربازان ایرانی در طول جنگ همواره ادامه یافت و این امر در حالی بود که دولت عراق خود بتنهایی توان ساخت سلاح های میکروبی و شیمیایی را نداشت. دولت ایالات متحده امریکا در چراغ سبز دادن به کشورهای اروپایی و ارسال فناوری این گونه سلاحها به طور غیرمستقیم و مستقیم مرتبا حقوق بین الملل را در ممنوعیت تولید و تکثیر و استفاده از سلاحهای شیمیایی و میکربی نقض کرد. رسانه های غربی در بسیاری موارد به دست داشتن در تجهیز عراق به سلاحهای شیمیایی، میکربی و هسته ای اعتراف کرده اند.

امید است با اقدامات موثر در سطح ملی و بین المللی و تدوین و اجرای صحیح و بدون تبعیض قوانین و مقررات ذیربط بتوان قدم موثری در مقابله با توسعه، تولید و کاربرد سلاح های شیمیایی و میکروبی برداشت و از این راه امنیت مردم را در سراسر دنیا در مقابل اینگونه سلاح های مخرب و کشتار جمعی تأمین نموده و زمینه لازم را برای استفاده صلح آمیز از تجهیزات، عوامل بیولوژیک و اطلاعات و دانش فنی مربوط در جهت اهداف بشر دوستانه فراهم نمود.

 




موضوع مطلب : روابط عمومی و مناسبتها


جمعه 87 خرداد 31 :: 1:43 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی

از این سلاحها برای کشتن افراد و وارد کردن صدمات بسیار جدی و یا ایجاد انواع معلولیت ها در مردم استفاده می شود. این سلاحها بر اساس اثرات مختلفی که بر بدن افراد می گذارد ، به 3دسته تقسیم بندی می شوند. دسته اول سلاحهای هستند که روی سیستم عصبی بدن تاثیر می گذارند. در این دسته GA ، GB ، GD ، GF و VX (متیل فسفوبوتیوئیک اسید , گاز سارین ) قرار دارند. دسته دوم ، اثرات خود را روی پوست به جا می گذارند و شامل HD (گازخردل گوگرد) ، HN (خردل نیتروژن)، L و CX هستند. دسته سوم نیز باعث اختلال سیستم تنفسی بدن می شوند. در این گروه گازهای بی رنگ CG و DP ،کلرین (Cl) و فسفوکلرین (Ps) وجود دارند. از سلاحهای شیمیایی که روی اعصاب اثر می گذارند، قبل و در طول جنگ دوم جهانی استفاده های بی  شماری شده است. دسته ی اول: این مواد از نظر شیمیایی وابسته به حشره کش های آلی فسفره هستند. این دسته از سلاحهای شیمیایی مانع از عمل آنزیم استیل کولین استر از می شوند. وقتی مواد شیمیایی این دسته وارد بدن شوند، غلظت استیل کولین را در بدن به بیش از حد لازم می رسانند. ریه ها و چشمها بسرعت این مواد را جذب کرده در کمتر از یک دقیقه بر سیستم عصبی بدن تاثیرات قابل توجهی می گذارند. علایم آن به صورت آبریزش بینی ، ترشح زیاد بزاق ، تنگی قفسه سینه ، کوتاهی تنفس ، تنگی مردمک چشم ، انقباض عضلانی و یا حالت تهوع و انقباض شکم ظهور می کند. دسته دوم سلاحهای شیمیایی که بر روی پوست تاول و سوختگی ایجاد می کنند ، ماندگاری فراوانی در محیط دارند. این مواد روی چشمها ، پوشش مخاطی ، ریه ها ، پوست و اجزای خون اثر گذاشته و اگر از طریق تنفس وارد ریه ها شوند ، بر شدت تنفس اثرات منفی می گذارند و اگر توسط غذا بلعیده شوند ، سبب اسهال و استفراغ می شوند. خردل ها که جزو این دسته هستند به خاطر خواص فیزیکی خود مقاومت و ماندگاری بسیار زیادی در سرما و دماهای معتدل دارند.اگر دو دقیقه از تماس یک قطره خردل با پوست بگذرد، صدمات جبران ناپذیری به این عضو وارد می شود. CX نیز که جزو این گروه است ، پودری کریستالی شکل است که در دماهای 39 تا 40 درجه سانتی گراد ذوب شده و در دمای 129 درجه سانتی گراد به جوش می آید. این ماده را با افزودن موادی خاص در دمای اتاق به حالت مایع درمی آورند. CX دارای بوی بسیار نامطبوعی است. در غلظتهای کم آن سوزش شدید چشم بروز می کند، اما در غلظتهای بالا به پوست حمله کرده و چند میلی گرم آن سبب دردهای زیاد و سوزشهای فراوان شده و زخمهای بدی بر جای می گذارد. برای پیشگیری از اثر این مواد سربازان باید به لباسها و ماسکهای حفاظتی مجهز باشند. دسته سوم از سلاحهای شیمیایی آنهایی هستند که بر دستگاه تنفسی اثر می گذارند. این مواد بشدت به بافت ریه آسیب می رسانند. فسفوژن که خطرناک ترین عضو این گروه است ، برای اولین بار در سال 1915 استفاده شد. این ماده گازی بی رنگ است که در دمای 2/8 درجه سانتی گراد به جوش می آید، بنابراین بسیار فرار و ناماندگار است ، ولی چون غلظت بخار آن 4/3 برابر هوا است ، به مدت طولانی در گودال ها و دیگر مناطق پست زمین باقی خواهد ماند. غلظت زیاد آن پس از چند ساعت سبب مرگ می شود، اما در غلظتهای کم سبب سرفه ، اختناق ، احساس تنگی قفسه سینه ، حالت تهوع و سردرد و غیره می شود. (انواع اول و سوم این سلاح یعنی گازهای سارین و خردل همان هایی هستند که حکومت عراق در جریان جنگ تحمیلی از آنها در برابر رزمندگان ما و حتی مناطق کردنشین خود استفاده کرد.) در این میان ، محققان طرفدار صلح نیز بیکار ننشسته اند و همواره برای یافتن راه حل مبارزه با این سلاحها، مطالعه و تحقیق می کنند. مثلا آنها فهمیده اند اگر موشها مقدار کمی از آنزیمی با نام NTE داشته باشند، نسبت به فسفرهای آلی حساسترند. این موشها کم تحرک تر هستند و شانس مردنشان نسبت به جانورانی که مقدار این آنزیم در بدنشان در حد طبیعی است ، 2برابر بیشتر است ، پس وجود این آنزیم در بدن موشها از اثر فسفرهای آلی جلوگیری می کند. به همین ترتیب ، انسانها نیز ژن این آنزیم را دارند ، پس می توان امیدوار بود که از داورهایی که سطح NTE را افزایش بدهند، برای مبارزه با این مواد شیمیایی استفاده کرد، البته این داروها را باید پیش از حمله گازهای شیمیایی به کار برد. به عبارت دیگر، «هیچ درمانی برای ضایعات مواد شیمیایی وجود ندارد، مگر پیشگیری از تماس انسان ها با این مواد.» اما باید پرسید آینده این سلاحها چیست و ماهیت سلاحهای جدید چه خواهد بود؟ آیا ممکن است آینده ای رویایی در پیش رو داشته باشیم که در آن کاربرد هرگونه سلاح شیمیایی از نظر وجدان تمامی افراد کاری غیرقانونی باشد؟ آیا ممکن است آیندگان روزهای سیاه گذشته را به دست فراموشی بسپارند؟

http://www.hupaa.com/forum/viewtopic.php?t=4255

منبع : www.jamejamdaily.com




موضوع مطلب : روابط عمومی و مناسبتها


جمعه 87 خرداد 31 :: 1:42 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

نویسنده: فائزه - خسروپور بیات ? منبع: سایت - باشگاه اندیشه

پس از عملیات والفجر 8، نیروهای عراقی به قدری از مواد سمی شیمیایی استفاده کردند که در بیمارستان های عقبه ایران جای سوزن انداختن نبود. حدود هفت هزار گلوله توپ و خمپاره حاوی مواد سمی علیه مواضع نیروهای ایران شلیک شد.

ظرف 2 روز هواپیماهای عراقی به طور مداوم بیش از هزار بمب شیمیایی در صحنه عملیات فرو ریختند.

اگر چه این نخستین بار نبود اما به شهادت تاریخ این بزرگ ترین نمونه از نوع جنایت های شیمیایی در طول حیات بشر بود که این چنین بر سر مردم غیر نظامی ایران فرود می آمد. سال ها پیش از جنگ هشت ساله ایران و عراق، اروپا ساعت 5 بعدازظهر روز 22 آوریل سوزش گاز کلرین را روی پوست خود حس کرد.

شهر ایپر در کشور بلژیک نخستین تجربه جهانیان در استفاده از گازهای سمی و کشنده بود؛ جایی که نیروهای آلمانی بمب های خود را برسر پنج هزار سرباز جبهه متفقین از فرانسوی گرفته تا کانادایی، ریختند و یکی از نقاط تاریک تاریخ را در سال???? به نام خود رقم زدند. بمب هایی که در نتیجه آن 15 هزار مصدوم شیمیایی بر جای ماند و کشته هایی که هرگز فکر نمی کردند با پوست های تاول زده در تابوت سیاه رنگ به خواب ابدی فرو خواهند رفت.

پس از شهر ایپر در اروپا حالا نوبت افریقایی ها بود تا سهم خود را از این گازهای شیمیایی ببرند و ایتالیا اسباب این کار را فراهم کرد. دومین حمله شیمیایی که تاریخ آن را به عنوان لکه ننگی بر دامن اروپاییان ثبت کرده است، حمله ایتالیا به حبشه بود. این بار نیز یک کشور ستیزه جو برای درهم شکستن نیروهای مقاومت دست به ابزاری می برد که نتایج آن تا سالیان سال برای کودکان بی گناه آن دیار باقی ماند؛ کودکانی که شاید در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند، اما سیاست مداران و سربازان ایتالیایی برای آنها گازهای کشنده شیمیایی را به یادگار گذاشتند.

به هر صورت همین دو جنگ کافی بود تا بشر را از آن چه خود با دست خود ساخته به هراس آورد و جهان را تا سال ها پای میز مذاکره بنشاند. ژنو پایتخت سیاسی اروپا میزبان نشست کشورهای جهان شد تا بر سر استفاده از این موادشیمیایی تصمیم بگیرند و نتیجه آن در سال 1925 به پروتکل ژنو مشهور شد. کشورهای جهان در این پروتکل، منع به کارگیری عوامل سمی و خفه کننده در جنگ ها را به امضا رساندند و در مقابل قانون شکنان هم قسم شدند. عراق جزو 12 کشور امضاکننده پروتکل بود. اما درگذر ایام، ذهن بشر این معاهده را به دست فراموشی سپرد تا پس از هفتاد سال از جنگ اول جهانی، در دهه 80 میلادی یک کشور متجاوز علیه نیروهای مقاومت دست به جنایتی دیگر بزند.

 آغاز جنایت

در آذر 1361 صدام، دیکتاتور عراقی برای درهم شکستن مقاومت رزمندگان ایرانی در تک های شبانه از مقدار محدودی سولفور موستارد(عامل تاول زا) استفاده کرد. پس از آن در سال 1362 در پیران شهر و پنجوین، سلاح های شیمیایی را کامل و مستقیم به کار گرفت. تا این که در اواخرسال 1363 به علت اعتراض کشورهای اروپایی و نیز علنی شدن ابعاد گسترده کاربرد این جنگ افزارها در جنگ با ایران، موقتا از به کار گیری این سلاح ها در جنگ منصرف شد. اما نخستین اعزام مجروحین شیمیایی ایران به اروپا پس از عملیات فاو در خاک کشور عراق بود. استفاده از سلاح های شیمیایی در بعد وسیع توسط عراق بار دیگر در جریان این عملیات آغاز شد. اوایل زمستان 1364 که رزمندگان ایران با عملیات گسترده خود توانستند شهر فاو عراق را تصرف کنند رژیم عراق آتش سلاح های شیمیایی را به روی سپاه ایران گشود و به این ترتیب نخستین حمله وسیع شیمیایی که مجروحین بسیاری به جا گذاشت در خاک عراق رقم خورد. سکوت کشورهای هم پیمان پروتکل ژنو، چراغ سبزی بود که به صدام نشان داده شد تا دیگر از هیچ جنایتی دریغ نکند. اوایل سال 1366، عراق، از جنگ افزارهای شیمیایی به طور انبوه در جبهه مرکزی سومار استفاده کرد. پس از عملیات والفجر 8، نیروهای عراقی به قدری از مواد سمی شیمیایی استفاده کردند که در بیمارستان های عقبه ایران جای سوزن انداختن نبود. حدود هفت هزار گلوله توپ و خمپاره حاوی مواد سمی علیه مواضع نیروهای ایران شلیک شد.

ظرف 2 روز هواپیماهای عراقی به طور مداوم بیش از هزار بمب شیمیایی در صحنه عملیات فرو ریختند.

 سردشت و حلبچه؛ دو جنایت جنگی

روز یک شنبه ساعت?/?? بعد از ظهر هفتم تیر سال 1366، برابر با 28 ژوئن???? سردشت مورد حمله شیمیایی قرار می گیرد؛ چیزی که مردمانش حتی در بختک های خوابشان هم تصورش نمی کردند. با وجود این که شهر بمباران شده بود مردم پس از بمباران از پناهگاهها خارج شده و برای دیدن مناطق بمباران شده و کمک به هم نوعان خود عازم این مناطق شدند و خوشحال بودند که کشته و زخمی نداشتند. بعد از مدتی بوی سیرگندیده تمام فضای شهر را فرا گرفت. ناگهان پرندگان از بالای درختان بر روی زمین سقوط کردند و به دنبال آن مردم یکی یکی به روی زمین افتادند زن و مرد؛ کودک نوجوان؛ یکی پس از دیگری.

جمهوری اسلامی ایران این تهاجم را غیرانسانی اعلام کرد و شهر سردشت را نخستین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان بعد از بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی نامید. جنایت علیه غیر نظامیان فقط در سر دشت اتفاق نیفتاد. بسیاری از شهرهای ایران مثل مریوان، روستای کلال، قلعه جی و جاهای دیگر نیز با هزاران کشته و مجروح از دست بمب افکن های رژیم بعث در امان نماندند. اما جنون صدام دامن مردم عراق را نیز گرفت؛ این اولین بار بود که بشر به چشم خود می دید دیکتاتوری ملت خود را این چنین قتل عام می کند. بمباران شیمیایی حلبچه ثابت کرد قدرت اروپایی و آسیایی نمی شناسد، هر جا که قدرت یله و بی قید باشد، فساد را هم با خود می آورد. آن وقت جنایت برای صاحب قدرت از آب خوردن هم راحت تر می شود.

در 23 مارس 1988 خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین مشاهدات عینی خود را از شهر حلبچه این طور گزارش می کند: سطح کوچه های خاکی و خانه های با خاک یکسان شده این شهر دور افتاده و عقب نگاه داشته شده کردستان پر از اجساد مردان، زنان و کودکان و احشام و حیوانات است که زخم، خون و علائم انفجار رویشان دیده می شود. پوست اجساد به طرز عجیبی بی رنگ است، چشم ها باز و خیره و از حدقه بیرون زده، آب خاکستری رنگی از دهانشان بیرون زده و انگشتانشان پیچ خورده است. معلوم است که درست حین کارهای روزمره مرگ مانند صاعقه بر سرشان فرود آمده. برخی فقط آن قدر توان داشته اند که خود را به آستانه در برسانند. در این جا مادری است که در آخرین لحظه کودکش را به آغوش کشیده، در آن جا پیرمردی خود را میان طفل شیرخواره و آن چه که نمی دانسته چیست، سپر کرده است و...

در روز حادثه، 50 فروند هواپیمای ویژه بمباران ارتش عراق که هر یک به 4 عدد بمب شیمیایی 500 کیلویی مجهز بودند، در افق غرب آسمان حلبچه ظاهر شدند. مردم حلبچه، بارها شاهد پروازهای عبوری هواپیمای عراقی از غرب به شرق و به سوی آسمان ایران بوده اند. مردم به تماشای پرواز هواپیماها ایستاده بودند غافل از این که این بار، بمب افکن ها پس از یک گردش به سمت جنوب، با ریختن 200 بمب حاوی مواد شیمیایی مجددا به سمت غرب تغییر مسیر داده و از دور نظاره گر ابر زرد رنگی می شوند که بر آسمان شهر سایه می اندازد. حاصل آن یکی از فجیع ترین صحنه های جنگی، بعد از جنگ جهانی دوم بود.

آنها در عرض چند ساعت پنج هزارنفر را به قتل رساندند. این شهر در یازده کیلومتری مرز ایران است و صدام قصد داشت اهالی آن را به خاطر این که از فرصت استفاده کرده و علیه صدام به پا خاسته بودند، تنبیه کند.

 




موضوع مطلب : روابط عمومی و مناسبتها


جمعه 87 خرداد 31 :: 1:40 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

سازمان ملل در خواب بود

ایران تلاش خود را برای مقابله با این حملات در عرصه جهانی گسترش داد. غیر از اعزام مجروحین به کشورهای غربی به خصوص آلمان، اتریش و سوئد، ایران از سازمان ملل متحد خواست تا بر اساس پروتکل ژنو دولت عراق را محکوم کند و مانع از ادامه حملات شیمیایی شود. 18 اسفند ماه 1362 دبیرکل سازمان ملل نخستین هیات را برای بررسی اتهام کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق اعزام می کند. طی 5 روز بازدید این گروه در منطقه از شواهد کاربرد سلاح های شیمیایی، در 16 فرودین 63 گزارش هیات اعزامی پیرامون ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر استفاده عراق از سلاح های شیمیایی، همراه با اظهار تاسف دبیرکل از کاربرد سلاح های شیمیایی، به شورای امنیت تسلیم شد. چهار روز بعد شورای امنیت کاربرد سلاح های شیمیایی را قویا محکوم می کند و از این کشورها درخواست می کند که پروتکل 1925 ژنو در این ارتباط را رعایت کنند. زمستان سال بعد گزارش گروه کارشناسی سازمان ملل متحد که مؤید کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق علیه نیروهای ایران بود، منتشر شد. و این بار نیز رییس شورای امنیت در بیانیه ای کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق علیه نیروهای ایرانی و هم چنین ادامه جنگ را قویا محکوم کرد. همراه با موج مخالفت ها ی جهانی با این جنایات جنگی صدام، این کشور حملات شیمیایی خود را به ایران موقتا قطع کرد. با فتح فاو توسط ارتش ایران بار دیگر حملات عراق آغاز شد، اما این بار عراق، ایران را به استفاده از بمب های شیمیایی متهم کرد!

در اولین ماه سال 67 هیات سازمان ملل متحد برای بررسی کاربرد سلاح های شیمیایی رهسپار تهران شد. این هیات از 28 تا 31 مارس در ایران و از 8 تا 11 آوریل در عراق کار خود را انجام داد و نتیجه آن شد که شورای سازمان ملل لحن بیانیه جدید را تغییر داد و طی بیانیه ای کاربرد سلاح های شیمیایی رامحکوم کرد؛ در صورتی که ایران هرگز از این سلاح ها استفاده نکرده بود. ادعای عراق درباره حمله شیمیایی ایران به خاک آن کشور از حمله ای گرفته شده بود که ایران به یک مهمات خانه عراقی داشت. در این مهمات خانه انبوهی از موادشیمیایی این کشور نگه داری می شد.

به هر صورت مجامع جهانی با ادامه محکومیت دو طرف مخاصمه، عملا در مقابل این رفتار عراق سکوت کردند تا عراق از آخرین ترفندهایش برای پیروزی استفاده کند، اما نتیجه چیز دیگری شد.

 سکوت؛ ابزاری برای آشتی

شرایط جنگ به گونه ای پیش رفت که ایران قطعنامه 598 را در?? تیر 1367 پذیرفت. امام خمینی(ره) با توصیف شرایط سخت ایران، درباره پذیرش قطع نامه گفتند: آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگ تری را در پیش رو داریم. من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم ولی با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطع نامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب(می بینم) و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود. هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود، اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلما ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.

پس از پذیرش قطع نامه توسط رهبرکبیر، ایران وارد فاز جدیدی از مناسبات سیاسی شد. حالا نوبت اثبات مظلومیت ایران در مجامع جهانی بود. ضمن این، ایران خود را در شرایطی می دید که می توانست غرامت جنگ را از عراق مطالبه کند. در بند هفت قطع نامه 598 به صراحت اعلام شده بود:ابعاد خسارات وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاش های بازسازی با کمک های مناسب بین المللی پس از خاتمه درگیری تصدیق می گردد و در این خصوص از دبیرکل درخواست می شود که یک هیات از کارشناسان را برای مطالعه موضوع بازسازی و گزارش به شورای امنیت تعیین کند. اما پس از جنگ، ایران به دلایل بسیاری در اجرا و پیگیری این بند ناتوان ماند. در صورتی که در 18 آذر???? عراق به عنوان متجاوز به خاک ایران شناخته شد. با این وجود، تلاش بسیاری از مدافعان حقوق جانبازان شیمیایی درعرصه دادگاه های جهانی بدون حمایت دولت ایران با شکست مواجه شد و ایران علاوه بر این که از وصول بسیاری از غرامت های جنگی خود بازماند، حتی نتوانست از اتباع خود در دادگاه های بین المللی علیه کشورهای غربی حمایت کند؛ کشورهایی که حامیان اصلی عراق در جنگ بودند و عراق بمب های شیمیایی خود را متعلق به آنها می دانست. اوضاع وقتی کمی پیچیده تر شد که ایران حتی در دادگاه هایی که دیگر کشورها برای مجازات عاملان این جنایات برگزار کرده بودند، شرکت نکرد. البته عده ای معتقدند عدم حضور ایران در این دادگاه ها یا به خاطر بی اطلاعی مقامات ایرانی بوده است یا به خاطر موضع صلح جویانه ایران.

در این پرونده سعی کردیم با سرک کشیدن در نقاط تاریک این جریان، تا اندازه ای آن را روشن کنیم. بر این باوریم که شفاف شدن بعضی از این نقاط تاریک نه تنها می تواند در آینده این پرونده موثر باشد، بلکه می تواند درسی تاریخی برای ملت ایران باشد؛ چرا که اساس زندگی بر پایه آزمون و خطا، نیازمند بازخوانی خطاهای گذشته است؛ مسیر پیش رو نیازمند صراحت، اعتراف و عمل گرایی است.

 




موضوع مطلب : روابط عمومی و مناسبتها


جمعه 87 خرداد 31 :: 1:38 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

نویسنده: یحیی - فوزی

منبع: فصل نامه - تاریخ جنگ - شماره 16

سلاحهای شیمیایی در طول جنگ ایران و عراق بعنوان یکی از مؤثرترین ابزارهای بازدارندگی و مقابله و نیز اهرم فشاری در دست رژیم عراق بود که با کیفیت و کمیت دلخواه آن رژیم استفاده شد که نتایج وحشتناکی را به بار آورد .این نتایج ناشی از سکوت مجامع بین المللی و همسوئی قدرتهای استکباری با سیاست های رژیم عراق بود، برای تبیین بیشتر این موضوع تاریخچه مختصر حملات شیمیایی عراق از آغاز تا پایان جنگ مورد بررسی قرار گرفته که در ذیل ارائه میشود:

اولین حمله شیمیایی ثبت شده توسط سازمان ملل در جنگ ایران و عراق مربوط به تاریخ 23/10/59 برابر با 13 ژانویه 1981 می باشد که در منطقه ای بین هلاله و نی خزر واقع در 50 کیلو متری غرب ایلام توسط عراق علیه نیروهای ایرانی انجام شد که به شهادت ده تن از این نیروها انجامید. عامل مورد استفاده در این حملات گازهای مختل کننده اعصاب گزارش شده است. براساس گزارشهای منتشر شده، عراق در سال 60 نیز چهار بار در مناطق هویزه، ارتفاعات الله اکبر، پل نادری و خرمشهر اقدام به استفاده از گلوله های شیمیایی نمود که عمدتاً توسط توپخانه یا خمپاره انداز پرتاب گردید.(1) در سال 61 عراق یازده بار از این سلاح استفاده گاز اعصاب بود و توسط توپخانه و خمپاره انداز پرتاب می شد. مناطق مورد استفاده شامل مناطق آبادان، ساوجی (در شمال مریوان)، ارتفاع 175، موسیان، تنکاب (در منطقه شمال غرب)، شلمچه، گردنه بایو (در کردستان)، شرهائی درجنوب بوده که در برخی از این مناطق موارد استفاده مکرر گزارش شده است .در سال مجموعاً 13 نفر در اثر این حملات شهید و 21 نفر مجروح گردیدند. .(2)

در سال 62 میزان بکارگیری این سلاح توسط عراق از افزایش قابل توجهی برخوردار شد که از نمونه های آن عملیات والفجر 6 در جبهه مرکزی و عملیات خیبر در جبهه جنوبی می باشد. در این حملات نوع عناصر مورد استفاده و عوامل پرتاب کننده، تنوع بیشتری را شامل گردید.

در این سال مجموعاً 45 مورد استفاده عراق از این سلاح گزارش شده است که بیش از چهار برابر سال قبل بود و عناصر شیمیایی مورد استفاده شامل عوامل تهوع زا، تاول زا، خردل، اعصاب و ترکیبی از خردل و تاول زا بوده است. همچنین در این سال علاوه براستفاده از توپخانه بعنوان وسیله پرتاب کننده از هواپیما نیز استفاده شده است .محل حملات انجام شده عمدتا ًتا دی ماه بدلیل تحریک نیروهای خودی در جبهه های شمال غرب و میانی (عملیات والفجر6) در این مناطق گزارش شده است که شامل سومار، رودخانه دویرج، نفرچین، شیوه رش، حاج عمران، پیرانشهر، ارتفاعات قمطره، ساوجی، سردشت، سومار، ارتفاعات بازی دراز، خراطها، مریوان، روستای سیدلو، سردوش، روستای باینجان (در نزدیکی بانه) ،گرماب، پنجون و پاوه بوده اندکه مجموعاً در این حملات 22 نفر شهید و 2793 نفر مجروح شدند. این حملات بترتیب در شهر پیرانشهر، ارتفاعات قمطره، حوالی پنجون و هور الهویزه از شدت بیشتری برخوردار بود، در این رابطه شهر پیرانشهر و چند روستای مجاور آن در 18/5/62 توسط دو فروند هواپیما بمباران شیمیایی شدند.

این تهاجمات رژیم عراق که با استفاده از بمباران هوایی حامل گاز«موستارد» انجام شد، یکصد نقر مجروح باقی گذاشت که 10 نفر از آنها آسیب شدید در اعضای اساسی بدن داشتند و برای مداوا در بیمارستان بستری گردیدند، بقیه نیز از تورم و سوزش شدید در چشمها رنج می بردند، در این تهاجم وحشیانه، گزارش منجر به شهادت مجروحین نداشتیم..(3)

همچنین در تاریخ 8 و 5 آبان 1362 شهر بانه و روستاهای اطراف آن مورد حمله قرار گرفت .در این تهاجمات یکبار دیگر گاز موستارد مورد استفاده رژیم عراق قرار گرفت که نتیجه آن 9 نفر شهید و 50 نفر مجروح بود . همچنین حوالی پنجون درتاریخ 16/8/65 توسط هواپیما بمباران شد که به شهادت 17 تن و مجروح شدن 60 تن انجامید، در این حمله هواپیماهای عراقی از گاز اعصاب استفاده کردند. بمباران ارتفاعات قمطره با گاز تاول زا در 23/5/65 با200 زخمی نیز، در این رابطه قابل توجه است. .(4)

در خصوص حمله به پیرانشهر کارشناسان سازمان ملل که از محل حمله دیدن کردند مشاهدات خود را چنین گزارش کردند:

ما اثرات گاز موستارد را بر روی یک خانواده روستایی به ویژه مادر و دختران دو و چهار ساله اش دیدیم. ما شاهد مرگ دلخراش کودک چهارساله ای از دو ساعت قبل از مرگش بودیم. ما اثرات وحشتناک و دلخراش گاز موستارد را بر بدن زن باردار جوانی که جنین چهار ماهه در شکم داشت از نزدیک مشاهده کردیم.” .(5)

با آغاز عملیات خیبر توسط نیروهای خودی در اسفند ماه62 مرحله جدیدی از جنگ آغاز شد. در این ماه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قسمت بزرگی از جزایر مجنون را که یکی از مراکز استخراج نفت عراق بود به تصرف خود در آوردند ،و پدافند مستحکمی را در آنجا سازمان دادند. تصرف این مناطق در مقایسه با عملیات زمینی در سایر مناطق برای رزمندگان ایران اهمیت برجسته ای داشت.

عراقیها به علت اهمیت استراتژیکی این منطقه تصمیم گرفته بودند که اجازه ندهند جزایر مجنون در دست نیروهای ایران باقی بماند. به علاوه نگران این مسئله بودند که مقادیر قابل ملاحظه ای از ذخایر نفتی خود را با ادامه اشغال این جزایر به وسیله رزمندگان ایران در این منطقه از دست بدهند. آنها بمنظور عقب راندن نیروهای ایرانی ابتدا با استفاده از جنگ افزارهای معمولی چندین پاتک اجرا کردند ولی کاری از پیش نبردند و سرانجام به کاربرد عامل عصبی تابون علیه نیروهای مستقر در سنگرها اقدام کردند. با اجرای تک شیمیایی عراق جمهوری اسلامی ایران اعلام داشت که نزدیک به 1700 تن بر اثر پاتک در جزایر مجنون کشته و مجروح شده اند در واقع اگر رزمندگان ایران اقدامات پدافندی خود را بهبود نمی بخشیدند و از جمله مجهز به ماسک ضد گاز، آمپولهای آتروپین خودکار و لباسهای محاظ، نشده بودند، و باد شدید نیز نمی ورزید تلفات آنها از این میزان هم فراتر می رفت .ضایعات کم نیروهای ایران در بهمن ماه سال مزبور مؤید این وضع متحول بوده است .به هر روی عراقیها با وجود تلاشهای زیاد موفق نشدند که رزمندگان ایران را از جزایر مجنون خارج سازند. .(6)

جنگ در جزایر مجنون، شاید گسترده ترین کاربرد جنگ افزارهای شیمیایی را تا آن زمان توسط عراق درجنگ تحمیلی در برداشته بود.

این حملات بترتیب اسکله 13 آبان، حسینیه، اروندرود، العزیر، شط علی، هورالهویزه، طلائیه، مجنون، البیضه و جفیر را شامل گردید. از بین این حملات، حمله روز 19/12/62 به مجنون، روز 23/12/62 به البیضه و روز 30/12/62 به هور الهویزه از شدت بیشتری برخوردار بود .در این حملات که با هواپیما انجام شد بترتیب543 ، 153 ،370 نفر از نیروهای خودی با عوامل ترکیبی از خردل و تاول زا و همچنین گاز اعصاب مجروح شدند. .(7)

در سال 63 میزان حملات شیمیایی نسبت به سال قبل از کاهش نسبی برخوردار بود و به 34 مورد رسید عموماً در منطقه عملیاتی جنوب مخصوصاُ در جزایر مجنون انجام شد و هواپیماها نقش غالبی را در پرتاپ بمبهای شیمیایی ایفا نمودند. در این حملات، تنوع عوامل شیمیایی بکار گرفته شده افزایش یافت و از عوامل خفه کننده، اشک آور، سیانور، تاول زا، اعصاب، خون و خردل استفاده شد. مجموعا ً در این سال در اثر این حملات 1593 نفر از نیروهای خودی مجروح و 23 نفر شهید شدند. .(8)

حملات متعدد به جزیره شمالی مجنون در22/12/63 که به شهادت 19 تن و مجروح شدن 35 تن انجامید و همچنین حمله به اسکله شمالی شط علی از شدیدترین حملات بود. حملات شیمیایی عراق در فروردین سال 64 نیز ادمه یافت. در سال 64 علی رغم این که تعداد موارد حمله شیمیایی گزارش شده در این سال10.273 نفر از نیروهای خودی مجروح و 36 نفر شهید شدند که میزان مجروح نسبت به سال قبل تقریبا نه برابر شد .بیشتر حملات در این سال در ماههای فروردین و بهمن و اسفند انجام شد که فروردین ماه ادامه عملیات بدر و در بهمن ماه انجام عملیات والفجر8 و فتح فاو توسط نیروهای ایرانی می باشد .مناطق مورد حمله در فروردین ماه 64 شامل آبادان، خرمشهر، جفیر، پادگان حمید، جزایر مجنون و عین خوش می باشند، که بدفعات مورد حمله قرار گرفت حمله روز 19/1/65 به پادگان حمید که منجر به شهادت 10 تن و مجروح شدن 1.100 نفر از نیروهای خودی گردید شدیدترین حمله در این ماه بوده است. .(9)

در این حمله دکتر «مانوئل دومینگوئن» یکی از چهار کارشناس سازمان ملل که مجروحین را مورد بازدید قرار داد در 8 آوریل اعلام کرد که از گاز «ایپریت» و «میدردسیانیک» استفاده شده است. .(10)

با شروع عملیات والفجر 8 در منطقه فاو در تاریخ 20/11/64 عراق بار دیگر استفاده از سلاح شیمیایی را تشدید کرد.(11) بطوری که در بهمن و اسفند ماه 64 مجموعا ً17 مورد عملیات آفند شیمیایی توسط عراق علیه نیروهای خودی گزارش شده که عموماً درمنطقه فاو، آبادان و خسروآباد بوده است. در این ماهها همچنین از مناطق جفیر، عین خوش، بانه و سردشت نیز بعنوان مناطق مورد حمله یاد شده است که شدیدترین حمله در جاده فاو بصره، در تاریخ 24/11/64 انجام شد که منجر به شهادت 23 تن و مجروح شدن 8.477 تن از نیروهای خودی شد.(12) در این عملیات هواپیماهای عراقی از بمبهای حاوی گاز خردل، سیانور، اعصاب و خون استفاده کردند. (13)

بی تردید وسعت تهاجمات شیمیایی رژیم عراق در بهمن 1364 در تاریخ جنگهای شیمیایی در جهان بی سابقه است. با آفند والفجر 8 در 21 بهمن 1364 که منجر به سقوط شهر بندری فاو عراق گردید نیروهای عراقی به کاربرد مواد سمی شیمیایی انبوه که تا آن زمان نظیر آن با چنین ابعاد گسترده ای دیده نشده بود، اقدام کردند. از شروع عملیات آفندی والفجر 8 تا اواسط اسفند 1364 متجاوز از 7.000 گلوله توپ و خمپاره حاوی مواد سمی بر علیه مواضع نیروهای ایرانی شلیک گردید و در طول 20 روز به طور مداوم هواپیماهای عراقی بیش از 1000 بمب شیمیایی در صحنه عملیات. والفجر 8 فرو ریختند که همزمان با تجاوزات وحشیانه عراق به ایران در بسیاری از مواضع، تکهای شیمیایی عراق علیه مواضع، خود نیروهای عراقی، اجرا گردید که در نتیجه نیروهای بعثی تحت تأثیر مقادیر قابل ملاحظه ای مواد سمی شیمیایی قرار گرفتند. یک اسیر جنگی عراق به نام مهدی حبیب جمعی گردان 196 از گارد ریاست جمهوری عراق که در 25 بهمن 1364 در اثر بمباران شیمیایی عراق مجروح شده و در فاو به اسارت نیروهای ایران در آمده بود به خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران گفت:

زمانی که گردان ما در خط مقدم جبهه به محاصره نیروهای ایران درآمده، ناگهان شماری از هواپیماهای عراق بر بالای سر ما ظاهر شدند و بمبهای شیمیایی خود را بر روی مواضع نیروهای ایرانی و ما که در محاصره آنها بودیم فرو ریختند که در اثر آن تعداد قابل ملاحظه ای از گردان ما مجروح گردیدند که من یکی از آنها هستم .”(14)

حملات شیمیایی عراق در سال 65 با افزایش حملات ایران در این سال افزایش یافت بطوری که موارد بمباران تقریباً دو برابر سال قبل و به 79 مورد رسید .در این حملات از عوامل تاول زا، اعصاب، خفه کننده، خردل، خون و برخی موارد ترکیبی از اینها استفاده گردید که میزان حملات انجام شده در زمستان همزمان با انجام دو عملیات مهم کربلای چهار و پنج در شرق بصره از شدت بیشتری برخوردار بود. عموماً جغرافیای مناطق بمباران شده نشان می دهد که مناطق مورد بمباران در این سال تابعی از مناطق عملیاتی می باشد، بطوری که در فروردین ماه همزمان با ادامه عملیات کربلای 8 محور فاو عموماً مورد حمله قرار گرفت و در اردیبهشت و خرداد منطقه مهران و حاج آباد در جبهه های میانی و در شهریور ماه منطقه عملیاتی کربلای دو و در محور عمومی حاج عمران و همچنین محورهای عملیاتی کربلای چهار در جزیره مینو و خرمشهر و آبادان مورد حمله شیمیایی واقع شده است که با توجه به عملیات ارتش (کربلای6) در محور سومار این منطقه نیز مورد بمباران قرار گرفت و در بهمن و اسفند نیز همزمان با کربلای پنج در شلمچه و شرق بصره عمدتاً این محور بمباران شیمیایی گردید. از نظر حجم صدمات وارده، مهمترین حملات در 4/3/65 در مهران و صالح آباد که منجر به مجروحیت 750 نفر گردید و همچنین عملیات روز4/10/65 در محور خرمشهر به محور عرایض شلمچه که منجر به مجروح شدن 1160 نفر گردید. عملیات روز 20/10/65 در جاده خرمشهر با 3000 مجروح و حمله روز 23/12/65 در ضلع جنوب شرقی جزیره مجنون که منجر به 11 کشته و 540 زخمی شد را می توان از مهمترین حملات شیمیایی این سال دانست.(15) در این حملات عمدتا ًاز گاز اعصاب و تاول زا استفاده شده است .(16)

لازم بذکر است که شرایط جوی، سمت و سرعت باد، میزان رطوبت و حرارت محیط، شکل زمین و عوامل مورد استفاده در میزان تلفات بمباران شیمیایی بسیار موثر می باشد.(17) در فروردین سال 66 و بدنبال عملیات پی در پی قوای جمهوری اسلامی ایران در جبهه های غرب و جنوب، بار دیگر عراق سلاحهای شیمیایی را در مقیاس وسیع به خدمت گرفت .در این سال هر چند ، دفعات تک شیمیایی نسبت به سال قبل کاهش نسبی را نشان می دهد اما میزان شهدا و مجروحین از افزایش بالایی برخوردار است بیشترین تعداد آنها در شهر حلبچه می باشد .در فروردین این سال 8 مورد بمباران شیمیایی توسط عراق گزارش شده است که 6 مورد آن در منطقه عملیاتی کربلای 8 در شرق بصره می باشد. انجام این عملیات در محدوده استراتژیک شرق بصره که برای عراق از اهمیت حیاتی برخوردار بود عکس العمل شدید عراق را به دنبال داشت، که به بمبارانهای گسترده شیمیایی موجب گردید بطوری که بین تاریخ های 18 تا21 فروردین اقدام به 6 مورد بمباران گسترده شیمیایی منطقه با هواپیما و خمپاره انداز نمود که در مجموع به شهادت 21 تن و مجروح شدن بیش از 134 تن از نیروهای خودی منجر شد، یکی از دلایل کاهش صدمات نیروهای خودی در این عملیات افزایش کیفی و کمی تجهیزات پدافندی آنها بود. در این عملیات از گازهای تاول زا ،خون و خردل استفاده شد.(18)

بدنبال این عملیات و با تغییر تاکتیک نظامی ایران مبنی بر تغییر منطقه عملیاتی از جنوب به شمال و ادامه عملیات در مناطق شمال غرب و کردستان عراق، بعد از این تاریخ ما شاهد بمباران گسترده شیمیایی این مناطق توسط عراق هستیم بطوری که با مهرماه 66 مجموعاً 11 مورد بمباران شیمیایی در روستاهای کردنشین استان سلیمانیه و اربیل عراق، منطقه عملیاتی کربلای 10 (ماؤوت)، روستای بوالحسن و سرول و جومه، بانه، روستای قره باغ در شمال عراق، روستای کله وش در حومه سردشت، مناطق عملیاتی نصر4 (ارتفاعات ماؤوت )، فتح 7(حلبچه) انجام شده که این حملات عمدتاً با هواپیما صورت گرفته است. در این حملات در مجموع 97 نفر به شهادت رسیدند و حدود 5200 نفر مجروح شدند. در این حملات از عناصر گاز اعصاب و خردل استفاده شده بود.(19) شدیدترین حملات در 27/1/66 در استان سلیمانیه و اربیل عراق و در 7/4/66 در چهار نقطه حومه سردشت انجام گردید.

در حمله 7 تیر 66 که یکی از فجیع ترین حملات عراق علیه مناطق مسکونی محسوب می شود، حداقل 4500 نفر از جمعیت دوازده هزارنفری این شهر مجروح شدند. این حمله که بوسیله گاز موستارد (تاول زا) روسی در مناطق مسکونی و مخصوصاً بازار شهر انجام شد منجر به شهادت 130 تن از مردم این شهر شد. به گزارش یکی از کارشناسان سازمان ملل، مجروحین شیمیایی زن و مرد سالخورده 70 ساله تا اشخاص جوان و بچه ها و کودکان را شامل می گردید .این منبع افزود:

نوزادان در شکم مادران قبل از تولد از اثرات گاز موستارد آسیب دیده بودند. یک زن باردار 7 ماهه، 5 روز بعد از تهاجم وحشیانه شیمیایی عراق همراه با نوزادش شهید شد. زن باردار دیگری چند روز پس از تهاجم شیمیایی رژیم عراق وضع حمل نمود که در همان روز نوزاد و 12 روز بعد مادر به علت عفونت و تحریکات عفونی در حالی که در بخش آی سی یو تحت مراقبت بودند شهید شدند.(20)

در نیمه دوم سال 66 بخاطر تداوم عملیات نیروهای خودی در شمال عراق استفاده از سلاح شیمیایی ادامه یافت که اوج آن در عملیات والفجر 10(اسفندماه 66) در شهر حلبچه بود. استقبال بی سابقه مردم شهر حلبچه از ورود نیروهای ایرانی به آن رژیم بعثی را آن چنان عصبانی ساخت که تصمیم به قتل عام سراسری شهر با استفاده از گاز سیانور گرفت.

نویسنده کتاب سوداگری مرگ درباره این بمباران می نویسد:

“بعد از بمباران، گزارشگران با صحنه های روبرو شدند که مو بر اندامشان راست شد. نه سربازی در تیررس نگاه بود و به اثری از آن همه بمباران به چشم می خورد. خیابانهای شهر هفتادهزار نفری حلبچه پر از اجساد مردم بود . زن و مرد و کودک و سالخورده در هنگام فرار از فاجعه، از پای در آمده بودند و نقش خیابانهای شهر شده بودند.(21)

در این بمباران پنج هزار نفر به شهادت رسیدند و هفت هزار نفر مادام العمر معیوب و فلج شدند. در سال 67 نیز حملات شیمیایی عراق ادامه یافت که از جمله حمله گسترده شیمیایی عراق برای تصرف فاو بود، همچنین در 17 و18 مه 1988 (27 و 28 اردیبهشت 67) ایران اعلام کرد که عراق علیه چند دهکده در منطقه غرب و جنوب ایران از این سلاح استفاده کرده است.(22) در16 ژوئن (26 خرداد67) نیز مجدداً ایران خبر از استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی را داد.(23) که کارشناسان سازمان ملل در بازدید محل مورد اصابت ضمن تأیید استفاده را گاز خردل و عناصر غالب استیدکولین استرلیسن عنوان کردند.(24)

در 3 اوت 1988 (12 مرداد 67) نیز ایران اعلام کرد که منطقه شیخ عثمان (مجاورشهر اشنویه) توسط عراق بمباران شده است.(25) کارشناسان سازمان ملل ضمن تأیید حمله، از گاز خردل به عنوان عامل مورد استفاده علیه نظامیان و غیر نظامیان نام بردند و آنرا حمله به وجدان بشری دانستند.(26)

به این ترتیب بکارگیری سلاح شیمیایی تا پایان جنگ ادامه یافت و به عنوان سلاحی استراتژیک در جنگ ایران و عراق همیشه مد نظر و مورد استفاده حکام عراقی بود.

 

منابع و مأخذ

(1) علائی، حسین، جنگ شیمیایی و تهدید فزاینده تهران (انتشارات اطلاعات ، 1367، ص 122)

(2) همان

(3) همان

(4) همان ص123

(5) همان ص 118

(6) دافوس، فصلنامه بررسی های نظامی، شماره 14، ص 221

(7) علائی، پیشین، ص 124

(8) علائی ، همان ، ص 132-124

(9) علائی، همان، ص 125،133

(10) S/17127- 24- AP- 1985

(11) معاونت سیاسی ستاد کل مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، از خرمشهر تا فاو ، تهران، نشر سپاه پاسداران ، 1367 ص 194

(12) S/ 17911. 12 march 1986

(13) دافوس، فصلنامه بررسیهای نظامی، شماره 14، ص 216

(14) علائی، پیشین ، ص 126

(15) همان ص 126

(16) S/ 17911. 12 march. 1986

(17) خواجه کاوسی، پیشین ، ص 30

(18) علائی، پیشین ، ص 127

(19) همان

(20) علائی ، پیشین ، ص 120

(21) تیرمن، کنت آر- سوداگرای مرگ، ترجمه احمد تدین، تهران موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373-ص 562،566

(22) S/ 19892. 16. May. 1988

(23) S/ 19942. 16. june. 1988

(24) S/ 20060. 20 july. 1988. P.2

(25) S/ 20084. 3> Aug. 1988

(26) S/ 20134. 19. Aug. 1988. P.11




موضوع مطلب :


چهارشنبه 87 خرداد 29 :: 4:48 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

سال شمار

2 آبان 1307 تولد در محله لُنبان اصفهان در یک خانواده روحانی (پدر: حجت الاسلام سید فضل الله حسینی بهشتی. مادر: معصومه بیگم خاتون آبادی. پدر بزرگ مادری: آیت الله العظمی میر محمد صادق خاتون آابادی)
1311 :‌ آغاز تحصیل در سن چهار سالگی
1314 : تحصیل در دبستان ثروت (اصفهان)
1317: تحصیل در دبیرستان سعدی (اصفهان)
1321: ترک تحصیل در دبیرستان (سال سوم) و آغاز تحصیل علوم حوزوی در مدرسه صدر (اصفهان)
1324: تحصیل ادبیات عرب,‌ فقه و اصول , منطق و دروس ابتدایی فلسفه (اصفهان)
شهریور 1325: مهاجرت و اقامت در مدرسه حجتیه و استفاده از محضر اساتیدی چون آیت الله داماد, آیت الله اردکانی (قم)
فروردین 1326: شروع درس در محضر امام خمینی، آیت الله حجت و آیت الله العظمی بروجردی (قم)
رمضان 1326:‌ آغاز سفرهای تبلیغی به دورترین روستاها همراه آقایان مرتضی مطهری و حسینعلی منتظری به توصیه آیت الله العظمی بروجردی
1327:‌ مباحثه و اشنایی با آقایان محمد مفتح,‌ موسی شبیری زنجانی،‌ موسی صدر, ناصر مکارم شیرازی, احمد آذری قمی, سید مهدی روحانی, علی مشکینی اردبیلی و عبدالرحیم ربانی شیرازی
1328:‌ شروع جلسات «گفتار ماه » و انتشار مقالات آن جلسه‌ها در کتابهای «گفتار ماه» و «گفتار عاشورا»
1329: شرکت در امتحان دیپلم ادبی و امتحان ورودی دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) دانشگاه تهران
1330: عزیمت به تهران و اموختن زبان انگلیسی (به طور فشرده)
29 / 4 / 1330: حضور در ستاد اعتصاب تلگراف‌خانه اصفهان، علیه صحبتهای قوام و سخنرانی که منجربه احضار در شهربانی شد
1330: بازگشت به قم و تدریس زبان انگلیسی در دبیرستانها و تکمیل تحصیلات و تدریس در حوزه علمیه قم؛ اشنایی با علامه سید محمد حسین طباطبایی و شرکت در جلسات بحث کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم»
1333: تاسیس دبیرستان «دین و دانش» در قم
1334: اخذ مدرک کارشناسی رشته معقول (فلسفه و حکمت اسلامی) با عنوان پایان نامه «بساطت یا ترکّب جسم» زیر نظر دکتر محمود شهابی و تصویب هیات داوران با درجه عالی از دانشگاه تهران
1335: آغاز دوره‌ دکتری در رشته معقول
1338: تهیه و تنظیم کتاب «نماز چیست؟
1339: سازماندهی نحوه اموزش در حوزه علمیه قم با همکاری جمعی از فضلا و تشکیل کلاس زبان انگلیسی و مکالمه عربی روزمره و علوم طبیعی برای طلاب مستعد (مدرسه حقانی)
1339: تهیه و تنظیم مقاله «بانکداری و قوانین مالی اسلام», مقاله: عالم خلق و عالم امر در قرآن» و مقاله «یک قشر جدید در جامعه ما»
فروردین 1340: فوت آیت الله العظمی بروجردی
شهریور 1340: اجرای ازمایشی طرح نوین اموزش در حوزه به همراه آقایان علی مشکینی, عبدالرحیم ربانی شیرازی و همکاری
آیت الله العظمی گلپایگانی
خرداد 1341: زمینه سازی نهضت برای رهبری امام خمینی با ایجاد «کانون دانش اموزان قم»، با همکاری آقای محمد مفتح، تهیه و تنظیم مقاله روحانیت در اسلام و در میان مسلمین.
1342: پیشنهاد امام خمینی جهت اقامت در اصفهان به منظور سامان دادن به فعالیتهای مبارزاتی ان شهر و عدم پذیرش ایشان به علت اهمیت شهر قم
1342: تهیه و تنظیم مقاله قانون علیت در علم و دین» در کنار سخنرانی‌های مهم در جلسات ماهیانه انجمن اسلامی مهندسین
1342: تشکیل هسته تحقیقاتی به منظور کار پژوهشی درباره حکومت اسلامی و ایراد سخنرانی‌های مهم از جمله سخنرانی در جشن مبعث
دانشگاه تهران با عنوان مبارزه با تحریف یکی از هدفهای پیامبر اسلام
1342: منع اقامت در قم به دستور ساواک و مهاجرت به تهران. عضویت در شورای روحانیت و فقاهت هیئتهای موتلفه اسلامی به توصیه امام خمینی همراه آقایان مرتضی مطهری, محی الدین انواری, مهدی مولایی
1343: منتظر خدمت شدن از اموزش و پرورش بر اثر فشارهای ساواک و سخنرانی در جشن میلاد پیامبر(ص) در مدرسه چهارباغ که منجربه احضار به شهربانی اصفهان شد
فروردین 1344: عزیمت به آلمان با توصیه مراجع تقلید و اداره مرکز اسلامی هامبورگ (آلمان )
1345:‌ ارسال و تنظیم گزارشاتی از مرکز اسلامی هامبورگ برای مبارزان داخلی همچون آقایان محمد علی رجائی ، مرتضی جزایری، مهندس مهدی بازرگان، مرجع مبارز آیت الله العظمی میلانی و ...
1347:‌ تهیه و تنظیم کتاب «صدای اسلام در اروپا» به پنج زبان دنیا
1348: تهیه و تنظیم مقاله‌های «کدام مسلک» و «نقش ایمان در زندگی اسلام»
تابستان 1348: سفر به عراق و دیدار و گفتگو با امام خمینی، آیت الله العظمی خوئی، آیت الله سید محمد باقر صدر و آیت الله العظمی حکیم
1348: سفر به کشورهای سوریه و لبنان و ترکیه و بازدید از فعالیتهای اسلامی و تجدید عهد با امام موسی صدر
1349: بازگشت به ایران و ممنوعیت خروج از کشور به دستور ساواک
1349: پرونده سازی ساواک به واسطه سخنرانی‌ها و فعالیتها در آلمان به ویژه سخنرانی پیرامون «خداپرستی و قوانین عادلانه اسلام»
18 / 12 / 1349: اشتغال مجدد در اموزش و پرورش و کسب عنوان کارشناس ارشد کتابهای علوم دینی در« سازمان کتابهای درسی ایران»
1350: تاسیس مرکز تحقیقات اسلامی، با همکاری آقایان سید عبدالکریم موسوی اردبیلی, محمدجواد باهنر و محمدرضا مهدوی کنی
1350: آغاز جلسات تفسیر قرآن و تحلیل مسائل سیاسی تحت پوشش هیات «مکتب قرآن»
1351: تنظیم طرح ناتمام «ایدئولوژی اسلامی برای نسل جوان» با همکاری آقای مرتضی مطهری (به توصیه امام خمینی)
1351: تهیه و ارسال مقاله «حکم الجهاض و التعقیم فی الشریعه الاسلامیه»، جهت کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در شهر رباط (پآیتخت کشور مراکش) در زمینه تنظیم خانواده از دیدگاه اسلام
1353: دفاع از پایان نامه دکتری تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن »، با حضور هیات داوران آقایان مرتضی مطهری، محمد مفتح، امیرحسین اریان پور و مصلح (با درجه بسیار خوب)
1353 :‌ تنظیم و انتشار کتاب «خدا از دیدگاه قرآن»
25 / 8 / 1353: ‌سخنرانی‌های متعدد پیرامون مرجعیت , رهبری ، امامت و امت که منجر به انعکاس در گزارشات ساواک شد.
1354: دستگیری و بازداشت چند روزه در کمیته مرکزی ضد خرابکاری (بر اساس گزارشهای ساواک از سخنرانیها)
16 / 1 / 1354: برقراری مجدد جلسات «مکتب قرآن» (بعد از بازداشت)
5 / 11 / 1355:‌ ادامه فعالیتهای روشنگرانه, علیه رژیم و صدور اعلامیه به مناسبت فوت آقای محمد همایون بنیان گذار حسینیه ارشاد و تبدیل مجلس مزبور به یک تجمع سیاسی اعتراض امیز
1356: برقراری جلسات بحث پیرامون «شناخت از دیدگاه قرآن» (در منزل)
فروردین 1357:‌ سفر به اروپا و امریکا جهت هماهنگی بین حرکتهای سیاسی معتقد به رهبری امام خمینی
1357: پی‌ریزی جامعه روحانیت مبارز همراه با آقایان مرتضی مطهری, محمد مفتح, محمد امامی کاشانی, ملکی ، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، علی اصغر مروارید و …
1357: صدور اعلامیه در اعتراض به محاصره منزل امام خمینی در عراق
16 / 7 / 1357: ارسال نامه به رئیس جمهور فرانسه برای حفظ حرمت امام خمینی در مدت اقامت ایشان در ان کشور
30 / 7 / 1357: صدور اعلامیه همراه با آقایان محمد جواد باهنر, مرتضی مطهری, مهدی کروبی ومحمد رضا مهدوی‌کنی و محکوم کردن فاجعه مسجد کرمان
ابان 1357: سفر به پاریس جهت مذاکره و هماهنگی با امام خمینی, صدور فرمان امام خمینی برای تشکیل شورای انقلاب
14 / 8 / 1357: صدور اعلامیه در اعتراض به حکومت نظامی و کشتار 13 ابان دانشگاه تهران همراه روحانیون از جمله آقایان مرتضی مطهری, ‌محمد مفتح، محمد رضا مهدوی کنی ، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی, اکبر هاشمی رفسنجانی.
1357: حضور و سخنرانی در راهپیمایی عظیم عاشورا همزمان با اوج مبارزات مردم علیه رژیم ستمشاهی
25/ 10/ 1357: فرار شاه از ایران
4 / 11 / 1357: سخنرانی با عنوان «اسلام دین ازادی است»
بهمن 1357: اعلام رسمی تشکیل شورای انقلاب به فرمان حضرت امام با همکاری آقایان مرتضی مطهری, محمد جواد باهنر,‌ اکبر هاشمی رفسنجانی, سید عبدالکریم موسوی اردبیلی, سید محمود طالقانی، سید علی خامنه ای , محمدرضا‌مهدوی کنی, ‌مهدی بازرگان, مصطفی کتیرایی, یدالله سحابی و احمد صدر سید حاج جوادی.
8 / 11 / 1357: تحصن همراه دیگر روحانیون در دانشگاه تهران به علت ممانعت از امدن امام خمینی به کشور.
17 / 11 / 1357: ‌معرفی مهندس بازرگان از طرف امام خمینی به عنوان رئیس دولت موقت
22 / 11 / 1357: پیروزی باشکوه انقلاب ملت مسلمان ایران
26 / 11 / 1357: ‌فرمان خلع سلاح عمومی و تحویل اسلحه ها به مساجد و کمیته‌های انقلاب
29 / 11 / 1357: اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی به همراه آقایان سید عبدالکریم موسوی اردبیلی, اکبر هاشمی رفسنجانی,
سید علی خامنه‌ای و محمد جواد باهنر
9 / 12 / 1357:‌ بازگشت امام خمینی به قم
11 / 12 / 1357:‌ انتساب آقای مهدی هادوی، بعنوان اولین دادستان کل انقلاب اسلامی
9 / 12 / 1357: تاسیس بنیاد مستضعفان
14 / 12 / 1357: تاسیس کمیته امداد
2 / 1 / 1358: سفر به کردستان همراه با آقایان , داریوش فروهر, اکبر هاشمی رفسنجانی, احمد صدر حاج سید جوادی, ابولحسن بنی صدر, به سرپرستی آقای طالقانی برای رسیدگی به تشنجات کردستان
12 / 1 / 1358: همه پرسی جمهوری اسلامی
21 / 1 / 1358: تاسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی
2 / 2 / 1358: تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
3/ 2/ 1358: ترور سرلشکر قره نی توسط گروه فرقان
6 / 2 / 1358: دیدار عبدالسلام جلود (وزیر امور خارجه لیبی) با برخی از رهبران حزب جمهوری اسلامی (آقایان سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی, محمد کاظم بجنوردی, سید علی خامنه ای ، سید محمدحسینی بهشتی و حسن آیت)
12 / 2 / 1358: ترور آیت الله مرتضی مطهری مقابل خانه دکتر یدالله سحابی
3 / 3 / 1358:‌ ترور نافرجام آقای اکبر هاشمی رفسنجانی توسط گروه فرقان
9 / 3 / 1358: انتشار اولین شماره روزنامه جمهوری اسلامی (ارگان حزب جمهوری اسلامی)
خرداد 1358: انتقاد از اعتراض و اعلام نظر آقای حسن نزیه درباره کمیته های انقلاب
26/ 3 / 1358: مصاحبه مطبوعاتی دفاع و توضیح درباره مجلس خبرگان
27/ 4 / 1358: تشکیل جهاد سازندگی و تعیین آقای علی اکبر ناطق نوری به عنوان نماینده امام خمینی در ان نهاد
9/ 4 / 1358: آغاز فعالیت مجلس خبرگان قانون اساسی
17/ 4 / 1358: ترور حاج محمد تقی حاج طرخانی توسط گروه فرقان
29/ 4 / 1358: ترکیب شورای انقلاب و هیات دولت موقت با عضویت آقایان محمد جواد باهنر (اموزش و پرورش) , اکبر ‌هاشمی رفسنجانی و محمدرضا مهدوی کنی (وزارت کشور) ‌سید علی خامنه‌ای (دفاع ملی) ابوالحسن بنی صدر (وزارت اقتصاد و دارایی)
28 / 4 / 1358:‌ شرکت در ائتلاف بزرگ احزاب و سازمانها برای نمایندگی مجلس خبرگان
4/5/1358: فرمان برگزاری نماز جمعه از طرف امام خمینی به آیت الله طالقانی
15/5/1358: اعلام نتایج قطعی مجلس خبرگان و تعلق 60% اراء ماخوذه (931 /538/ 1) از حوزه انتخابیه تهران برای دکتر بهشتی
28/5/1358: اولین جلسه مجلس خبرگان به ریاست آیت الله حسینعلی منتظری
19/5/1358: پاسخ به معترضان و منتقدان انتخابات مجلس، به علت کسب اراء بالا توسط اعضاء حزب جمهوری اسلامی
4 / 6 / 1358:‌ ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام الدین عراقی توسط گروه فرقان
19/6/1358: فوت آیت الله طالقانی
5 / 7 / 1358:‌ مصاحبه مهم اوریانا فالاچی با امام خمینی
4 / 8 / 1358: راهپیمایی بزرگ میثاق با رهبری به دعوت حزب جمهوری اسلامی
10 / 8 / 1358: ترور آیت الله قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز
15/ 8 / 1358: استعفای مهندس مهدی بازرگان، به دنبال اشغال سفارت امریکا در تهران
24/ 8 / 1358: ‌اخرین جلسه مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی
10/ 9 / 1358: برگزاری سمینار بررسی قانون اساسی در دانشگاه تهران
19/ 9 / 1358: همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
27/ 9 / 1358: ترور آیت الله محمد مفتح توسط گروه فرقان
29/ 9 / 1358: بازداشت آقای عباس امیر انتظام به جرم جاسوسی
12/10/‌ 1358: موج گسترده نامزدی افراد برای شرکت در اولین انتخابات ریاست جمهوری
11/ 11/ 1358: بمبارانهای تبلیغاتی حزب خلق مسلمان و حملات خونین به قم و تبریز
بهمن 1358:‌ ترور نافرجام آیت الله صدوقی امام جمعه یزد
بهمن 1358:‌ بستری شدن امام خمینی در بیمارستان قلب مهدی رضایی
بهمن 1358: انتخاب آقای ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری
4 / 12 / 1358: ‌حکم امام به دکتر بهشتی برای ریاست دیوان عالی کشور
22 / 12 / 1358: تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی
1 / 12 / 1358: انتخاب اعضای شورای نگهبان قانون اساسی
27/ 12 / 1358: گزارش کار شورای انقلاب به عنوان بالاترین نهاد تصمیم گیری کشور به مردم
25/ 12 / 1358: پایان اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی و کسب بیشترین ارا توسط نامزدهای حزب جمهوری اسلامی
2 / 1 / 1359:‌ سفر به مناطق جنگی غرب و جنوب کشور
18/ 1 / 1359: اماده باش ارتش برای مقابله با عراق و تشکیل کمیسیون امنیت ملی
7 / 2 / 1359: عملیات نظامی نافرجام امریکا در صحرای طبس و شهادت محمد منتظر قائم
21/ 2 / 1359: اولین مرحله انتخابات مجلس شورا، با انتخاب 220 نماینده
خرداد 1359:‌ آغاز کار مجلس شورا و درگیری‌‌ها برای انتخاب نخست وزیر
18 / 3/ 1359: سفر دکتر بهشتی به شیراز و تحلیل وضعیت انقلاب
29 / 3 / 1359: اظهار نظر دکتر بهشتی درباره ماجرای نوار سخنرانی آقای حسن آیت
21 / 4 / 1359: ‌کودتای نا فرجام نوژه
24 / 4 / 1359: پایان کار شورای انقلاب
29 / 4 / 1359: نخست وزیری آقای محمد علی رجایی
9 / 6 / 1359: معرفی کابینه توسط آقای رجایی
21 / 6 / 1359: اعلام تصمیم شورای عالی دفاع درباره ادامه جنگ
مرداد 1359: سفر دکتر بهشتی به اذربایجان و سخنرانی در جمع ارتشیان به منظور ترغیب شرکت فعالانه انها در جنگ
مرداد 1359: سفر دکتر بهشتی به امل و سخنرانی در جمع مردم
12 / 6 / 1359: سخنرانی درباره کابینه آقای رجایی و اشغال سفارت امریکا
14 / 8 / 1359: آغاز محاکمه محمد رضا سعادتی و عضوبرجسته مجاهدین خلق ایران به جرم جاسوسی برای اتحادیه جماهیر شوروی
29 / 8 / 1359: سخنرانی دکتر بهشتی در راهپیمایی بزرگ تاسوعا (تهران)
4 / 9 / 1359: موضع گیری و اعلام نظر درباره «مکتب و تخصص»
اذر 1359: تعیین هیات سه نفره منتخب امام در مورد اصلاحات ارضی و واگذاری زمین (آقایان حسینعلی منتظری, علی مشکینی,
سید محمد حسینی بهشتی)
16 /10/ 1359: سفر به مشهد و سخنرانی در پادگان ارتش
2 /10 / 1359: سخنرانی و اعلام نظر درباره لیبرالیسم و ازادی
3 / 10/ 1359: سوء قصد نافرجام به آقای سید عبدالکریم موسوی اردبیلی
16 / 11 / 1359: اظهار نظر درباره گروگانها و اسناد سفارت امریکا
23/11/1359: سخنرانی در قم و اعلام مواضع ضد امریکایی
25/11/1359: مصاحبه با روزنامه کیهان درباره تعدیل ثروتها، اسناد سفارت امریکا و دادگاههای مدنی
27/11/1359:‌سخنرانی و انتقاد مهندس مهدی بازرگان از رئیس جمهور (ابوالحسن بنی صدر), ‌نخست وزیر( محمد علی رجایی) و رئیس دیوانعالی کشور ( سید محمد حسینی بهشتی)
30/11/1359: مصاحبه مطبوعاتی و اعلام نظر درباره حمله به سخنرانیها و شخصیتها (بعد از حمله به سخنرانی حجت الاسلام حسن لاهوتی در رشت)
7/12/1359: مصاحبه مطبوعاتی و اظهار نظر درباره سندهای مربوط به سفر آلمان، چماقداری و ازادی 3 گروگان انگلیسی
14/12/1359: سخنرانی در زمینه جنگ و اظهار نظر درباره هیات اعزامی به ایران برای اتش بس با عراق
14/12/1359: سخنرانی آقای ابوالحسن بنی صدر به مناسبت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران
21/12/1359: اظهار نظر و موضع گیری علیه وقایع دانشگاه و خروج عده ای از نمایندگان به عنوان اعتراض
24 / 12/ 1359: درخواست آقای ابوالحسن بنی صدر برای مناظره با آقایان محمد علی رجایی ، سید محمد حسینی بهشتی و
اکبرهاشمی‌ رفسنجانی
25/12/1359:‌ اطلاعیه روابط عمومی دادگستری و اعلام شرایط مناظره تلویزیونی با آقای ابوالحسن بنی صدر
28/12/1359: مصاحبه مطبوعاتی و اعلام نظر در خصوص مشکلات داخلی و قضایای جنگ
8/1/1360:‌پیام نوروزی و اشاره به مسائل مهم روز
15/1/136: تشکیل هیات برای حل اختلاف سران کشور توسط امام خمینی متشکل از آقایان محمدرضا مهدوی کنی, محمد یزدی و
شهاب‌الدین اشراقی
27/1/1360:‌مصاحبه مطبوعاتی و بیان مسائل در رابطه جنگ و مسائل روز
7/2/1360: بیانیه 10 ماده ای امام خمینی برای حل اختلاف سران کشور
17/2/1360:‌دیدار از جبهه‌های جنوب (اهواز)
27/2/1360: شکست حصر آبادان
31/2/1360: مصاحبه مطبوعاتی درباره تغییرات در قوه قضاییه و مسئله سرقت اسناد وزارت خارجه
6/3/1360: مصاحبه مطبوعاتی و توضیح درباره جو متشنج جامعه
7/3/1360: سخنرانی شدیداللحن امام خمینی در تذکر به رئیس جمهور
13/3/1360: اعتراض رئیس جمهور (آقای ابوالحسن بنی صدر) به اظهارات سخنگوی هیات حل اختلاف (آقای شهاب‌الدین اشراقی)
14/3/1360: اعتراض سخنگوی هیات حل اختلاف به نامه رئیس جمهور
14/3/1360: مصاحبه مطبوعاتی با شرکت خبرنگاران خارجی و داخلی و اظهار نظر درباره هیات حل اختلاف و گفته های رئیس جمهور
17/3/1360: دیدار از جبهه‌های جنوب و شرکت در سمینار جنگ و جهاد و سخنرانی در اهواز
20/3/1360: اعلام غیر قانونی بودن فعالیتهای «دفتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور» توسط وزیر کشور (آقای محمدرضا مهدوی کنی)
21/3/1360:‌برکناری آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی کل قوا به فرمان امام خمینی
21/3/1360:‌مصاحبه مطبوعاتی و موضع گیری درباره اختیارات رئیس جمهور طبق قانون اساسی
26/3/1360:‌منحل شدن هیات حل اختلاف با استعفای آقای شهاب‌الدین اشراقی
30/3/1360: مصاحبه مطبوعاتی و طرح مسائل مربوط به تخلفات آقای ابوالحسن بنی صدر
31/3/1360: رای مجلس به عدم کفآیت سیاسی رئیس جمهور
31/3/1360: شهادت مصطفی چمران وزیر دفاع در جبهه جنگ با عراق
2/4/1360: تشکیل شورای موقت ریاست جمهوری متشکل از آقایان محمد علی رجایی (نخست وزیر), سید محمد حسینی بهشتی (رئیس دیوانعالی کشور) و اکبر هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس شورای ملی)
4/4/1360: دعوت از گروهها برای همفکری و معرفی کاندیدای مشترک ریاست جمهوری
6/4/1360: ترور نافرجام امام جمعه تهران آقای سید علی خامنه‌ای در مسجد اباذر تهران
7/4/1360: انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله سید محمد حسینی بهشتی همراه 72 تن از یاران انقلاب

http://www.beheshti.org/salshomar.asp


موضوع مطلب : روابط عمومی و مناسبتها


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 10:8 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

آرامش خاطر امام خمینی رحمة الله علیه (1)

هر وقت نام امام خمینی(ره) به میان می آید، بیشتر فعالیت های سیاسی ایشان برای ما یادآوری می شود. حال آن که امام انسانی چند بعدی بودند که در هر یک از ابعاد وجودی ایشان وارد می شویم، حرف های بسیاری می توان داشت.

آرامش و اطمینان امام یکی از مواردی است که بسیار قابل توجه است که در این مقاله به ذکر خاطرات نزدیکان و همراهان ایشان در این باب می پردازیم که رئوس مطالب از این قرار می باشد:

آرام روى منبر نشسته بودند

امام در نجف معمولااجازه ضبط درس ها را نمی دادند. ولیبعد از بحث هاى حکومت اسلامى، خودشان فرموده بودند ضبط بشود. ما برنامه گذاشتیم به این عنوان که صدا ضعیف است ضمن بلند کردن صدای ابتداى درس، نوارها را هم ضبط کنیم. البته حاج احمد آقا هم در این مساله دخالت داشت، ایشان هم گفته بود این کار بشود. ما برنامه را تنظیم کردیم روزى که امام براى درس تشریف آوردند تا میکروفون را دیدند فرمودند چیه؟ عرض کردم که صدا در اول درس ضعیف است و آقایان اعتراض دارند البته با بعضى از آقایان هم قبلا صحبت کرده بودیم آنها هم از این کار پشتیبانى کردند و امام اجازه دادند که میکروفون باشد.

ما دستگاهى داشتیم که هم آمپلى فایر بود و هم ضبط ، از آن استفاده مى‏کردیم و بعد کم کم توسعه دادیم و آمپلى فایرى تهیه کردیم که هم صدا را تقویت کردیم و هم نوار ضبط مى‏کردیم معمولا من بیست دقیقه قبل از شروع درس مى‏آمدم و تمام دستگاه را که زیر منبر جاسازى شده بود چک مى‏کردم و امام هم پنج دقیقه به درس تشریف مى‏آوردند و پاى منبر مى‏نشستند و بعد براى شروع درس بالاى منبر مى‏رفتند. یک روز بعد از این که امام بالاى منبر نشستند و خواستند درس را شروع کنند یک وقت متوجه شدم که صداى جرقه و انفجار شدیدى از زیر منبر شنیده شد. دویدم و دیدم که سیم ها در حال آتش گرفتن است،

دویدم و دیدم که سیم ها در حال آتش گرفتن است، دسته سیم را از زیر منبر کشیدم بیرون که در همین حال سیم ها آتش گرفت و شعله بالا کشید تا آن وقت امام همین طور آرام روى منبر نشسته بودند و تمام طلبه‏ها در اثر سر و صداى جرقه‏هاى سیم از جا بلند شده و آمده بودند که ببینند چى شده، ولى امام آرام روى منبر نشسته بودند. مرحوم حاج آقا مصطفى هم از جاى خودشان تکان نخوردند و همان کنار دیوار نشسته بودند بعد که سیم ها شعله گرفت و تا نزدیک عباى امام شعله آتش بالا آمد امام آرام از روى منبر پایین تشریف آوردند. ناگهان این پوسته‏هاى سیم که ذوب شده بود ریخت روى حصیر نایلونى که کنار منبر بود یک وقت من دیدم که حصیر هم شروع کرد به آتش گرفتن، با دستم آنها را خاموش مى‏کردم و امام هم ایستاده بودند و نگاه مى‏کردند بعد که جریان برق را قطع کردند و آتش خاموش شد؛ امام فرمودند آسیبى به شما نرسید؟ عرض کردم خیر و ایشان مجددا تشریف بردند روى‏ منبر و شروع به ادامه درس کردند. (1)

در صورتش هیچ اضطرابى ندیدم

وقتى از یکى از دوستان خانوادگى آیةالله خمینى پرسیدم ایشان داراى چه خصوصیت هایى است؟ او با خاطره غرق شدن دختر بچه آیةالله خمینى حرفش را شروع کرد که 25 سال پیش غرق شده بود.

وقتى در آن هنگام دوست آیةالله خمینى سر مى‏رسد عالم روحانى (امام) در حال دعا کردن بر روى جسد ششمین فرزند جوان خود بود.

دوست آیةالله امروز مى‏گوید وقتى به صورتش نگاه کردم هیچگونه آثار اضطراب ندیدم در حالى که مى‏دانستم که او فرزندش را از جان و دل دوست دارد. امروز هم هیچگونه احساسات نه غمگینى و یا اضطرابى در این مورد از خود نشان نمى‏دهد، او ضمن تشریح ماجراى غرق شدن دختر بچه امام دنباله مطلب را چنین بیان مى‏کند: پس از چند لحظه(امام) خمینى که بالاى جسد بچه‏اش بود گفت: خدا این بچه را به من داده حالا هم خودش او را خواسته است پس بگیرد و سپس دعایش را از سرگرفت. (2)

امام در مقابل جمعیت گریه نمى‏کردند

در بیشترین مجالس فاتحه و غیر فاتحه‏اى که به مناسبت ‏شهادت مرحوم حاج آقا مصطفى برگزار مى‏شد من همراه امام بودم. در تمام این فاتحه‏ها من یک ذره حالت تاثر عمیق و یا اشکى از امام ندیدم. و در مجالس نقل مى‏شد که تا چه حد صبر و استقامت دارند.

امام در مقابل جمعیت اصلا گریه نمى‏کردند. یا وقتى در منزل پیش خانم ها بودند ایشان گریه نمى‏کردند ولى وقتى تنها مى‏شدند زیاد گریه مى‏کردند. (3)

حالا چرا نمى‏نشینى؟

پس از اعلامیه" شاه دوستى یعنى غارتگرى"، عده زیادى از طلاب و فضلا را براى سربازى از قم گرفتند و به باغ شاه تهران بردند، و خلع لباس نموده و به لباس سربازى در آوردند. در همان روزها، روزى خدمت امام بودیم. طلبه سیدى با سر و وضع آشفته طورى در خانه امام را که باز بود به دیوار زد و وارد خانه و اتاقى که امام و ما نشسته‏ بودیم شد، که هم باعث ‏خنده بود و هم موجب تاثر خاطر همه گردید. امام سر پایین داشتند و مشغول نوشتن بودند. سید با صداى بلند گفت: آقا! ما از درس آقاى مشکینى در مسجد امام بیرون آمدیم، مامورین هجوم آوردند و طلاب را گرفتند و سوار کامیون کردند و بردند سربازى، آقاى رفسنجانى را هم گرفتند و بردند. از این خبر و سر و وضع آشفته سید همه متاثر و منقلب شدیم، بعضى هم گریه کردند. امام همان طور که نشسته بودند و قلم در دست داشتند از بالاى عینک نگاهى به سید کردند و فرمودند: حالا چرا نمى‏نشینى؟ وقتى سید نشست، امام عینک را از چشم برداشتند و با خونسردى (آرامش) همیشگى خود تکیه دادند و فرمودند: بردند سربازى؟ سید با التهاب گفت: بله آقا. امام فرمود: ببرند، اینها باید تمرین نظامى کنند، ما در آینده با اینها کار داریم! این مطلب در آن موقع واقعا از امام در سر حد اعجاز بود! (4)

فرزندان مرا کتک بزنند!

غروب همان روز که قضیه مدرسه فیضیه اتفاق افتاد، ما در منزل امام بودیم که خبر آوردند در فیضیه، طلاب را کتک زده‏اند و قصد دارند به این جا بیایند. مرحوم آقا سید محمد صادق لواسانى که از دوستان بسیار نزدیک امام بود بلند شد و در خانه را بست. تا امام فهمیدند بلافاصله بلند شده و در خانه را باز کردند و فرمودند: «فرزندان مرا کتک بزنند و من در خانه‏ام را به روى خود ببندم؟» سپس به نماز ایستادند و مانند شب هاى دیگر نافله‏هایشان را نیز خواندند، در حالى که ممکن بود هر لحظه به خانه ایشان هجوم آوردند. (5)

نفس مطمئنه

قبل از حادثه فیضیه و نزدیک عید، یک روز صبح زود، در بین راه که مى‏رفتم اعلامیه‏هایى را دیدم که به در و دیوار زده بودند. در آن اعلامیه‏ها که از ساواک بود و با نام هاى مختلفى از قبیل جبهه ملى، جمعیت زنان و... بر در و دیوار چسبانده بودند با فحش هاى رکیکى به امام توهین شده بود. با دیدن این اعلامیه‏ها به شدت ناراحت‏ شدم. به هر حال به منزل امام رفتم. در آنجا متوجه شدم که بعضى از افراد هم از این اعلامیه‏ها به آنجا آورده‏اند. در حالى که خیلى ناراحت ‏بودم به آقاى صانعى گفتم: «با امام کار دارم.» آقاى صانعى آمدن مرا به اطلاع امام رساند و دقایقى بعد امام فرمودند: «بیایید تو». وقتى خدمت امام رسیدم، دیدم ایشان جهت درس دادن، مشغول مطالعه هستند. این موضوع براى من قدرى عجیب آمد که توى این گیر و دار و در این اوضاع و احوال، در حالى که مسایل این قدر به هم پیچیده شده و با وجود این اعلامیه‏ها که همه ما را بشدت ناراحت کرده است، چگونه امام بر اعصابشان مسلطند و به مطالعه مى‏پردازند. آن هم کتابى که جزو متون درسى نبود. کتابى که ایشان مطالعه مى‏کردند، کتابى بود که مثلا یکى از علما راجع به یک بحث، مطلبى نوشته بود و امام آن را مطالعه مى‏کردند که بیایند آن مطلب را بحث کرده و رد بکنند. من از این روحیه عجیب امام در چنین حالتى که ما اصلا نمى‏توانستیم به کتاب نگاه بکنیم و ایشان با کمال آرامش مشغول مطالعه بودند، تعجب کردم. (6)

اینها خواهند رفت

دوم فروردین سال 42 که مزدوران شاه خائن به مدرسه فیضیه حمله کرده بودند ما که طلبه جوانى بودیم و ندیده بودیم که عده‏اى با چماق و اسلحه سرد و گرم به سر مردم بریزند و عده‏اى را بکشند و یا از پشت‏ بام به زیر بیاندازند، پس از نماز مغرب و عشا به دنبال امام به اتاق ایشان رفتیم. ما که بسیار بى‏تجربه بودیم نگران و ناراحت، به سخنان امام گوش دادیم. امام بیست دقیقه صحبت کردند و گفتند:«اینها خواهند رفت و شما خواهید ماند.»(7)

والله من نترسیدم

امام بعد از سخنرانى پانزده خرداد که مامورین ساواک شبانه به منزلشان ریختند و ایشان را دستگیر کردند، مى‏فرمودند:«مامورین پس از این که مرا گرفتند، در اتومبیل انداخته و به سرعت‏ خیابان هاى قم را پشت ‏سر گذاشته، رو به سمت تهران به راه افتادند، ولى پیوسته با نگرانى به پشت‏ سر خود و این طرف و آن طرف نگاه مى‏کردند. پرسیدم از چه مى‏ترسید و نگران چه هستید؟ گفتند: مى‏ترسیم مردم ما را تعقیب کنند و به دنبال ما بیایند، چون مردم شما را دوست دارند.» بعد امام فرمودند:«والله من نترسیدم ولى آنها آنقدر مى‏ترسیدند که اجازه ندادند براى نماز صبح پیاده شوم. مى‏گفتند مى‏ترسیم مردم برسند و از این رو من ناچار شدم همانگونه که در بین دو مامور در اتومبیل نشسته بودم، نماز خود را نشسته بخوانم.‏» (8)

آنها مى‏ترسیدند، من دلدارى مى‏دادم

در مورد شبى که امام را از قم دستگیر کردند و به تهران بردند، مرحوم حاج آقا مصطفى تعریف مى‏کرد که امام فرموده بودند:«وقتى مرا مى‏بردند، بین قم و تهران ماشین از جاده رفت ‏بیرون. من فکر کردم که مى‏خواهند قضیه را خاتمه بدهند. ولى وقتى مراجعه کردم به قلبم دیدم هیچ تغییرى نکرده است‏» و لذا وقتى در سال 43 بعد از آزادیشان در مسجد اعظم سخنرانى کردند، فرمودند:«والله من به عمرم نترسیده‏ام. آن شبى هم که آنها مرا مى‏بردند، آنها مى‏ترسیدند من آنها را دلدارى مى‏دادم‏.» (9)

همین حالى که الآن دارم

حاج احمد آقا در نجف تعریف مى‏کردند. ایشان گفتند که از آقا سؤال کردم، آن زمانى که سوار هواپیما شده و به سوى ترکیه پرواز مى‏کردید، چه حالى داشتید؟ امام ‏فرمودند:«والله همین حالى که الآن در کنار شما نشسته‏ام داشتم.‏»  (10)

در کمال آرامش به ملاقات هاى خود ادامه دادند

اولین ملاقاتى که با امام در قم داشتیم روزى بود که جنبش خلق مسلمان آن آشوب و بلوا را در قم راه انداخته بود و حتى قصد حمله و جسارت به منزل امام را داشتند که با مقاومت و ایستادگى عاشقان امام این توطئه استعمارى در هم شکسته شد. به یادم مى‏آید که بعضى خیابان هاى اصلى قم حالت جنگ زده‏اى داشت ‏شیشه‏هاى داروخانه و در بعضى مغازه‏ها خرد شده بود در این حالت طبیعى قاعدتا هر کس در موقع رهبرى بود حداقل در آن روز ملاقات هایش را تعطیل مى‏کرد ولى امام در کمال آرامش و متانت ‏به ملاقات هاى معمولى خود ادامه مى‏دادند. (11)

من صبر مى‏کنم

... صبح زود، حدود ساعت پنج، من خواب بودم که با تکان هایى که به پایم داده مى‏شد، چشمهایم را باز کردم و امام را دیدم که مى‏گویند: بلند شو و برو خانه‏ مصطفى، گفته‏اند بروى آنجا، فکر مى‏کنم معصومه خانم(همسر حاج آقا مصطفى) ناراحت هستند. چون ایشان مریض بودند و شب قبل هم دکتر رفته بودند. من با عجله به آنجا رفتم. دیدم یک تاکسى جلوى خانه ایشان ایستاده است. وقتى به داخل منزل رفتم، سه نفر را دیدم: از جمله آقاى دعایى و یک برادر افغانى که در آنجا درس مى‏خواند و یک آقاى دیگر، وقتى به قسمت ‏بالاى منزل رفتم دیدم زیر بغل و پاهاى برادرم را گرفته‏اند که از پله پایین بیاورند، من دستم را بر پیشانى ایشان گذاشتم، دیدم هنوز گرم است، او را در تاکسى گذاشتیم، ولى انگار کسى در همان لحظه به من گفت که او مرده است. ایشان را در بغل گرفتم و به بیمارستان رفتیم. دکتر بعد از معاینه او گفت:«متاسفم، ایشان تمام کرده است‏» من به خانه برگشتم، نمى‏دانستم که به امام چه بگویم، بالاخره مى‏بایست طورى قضیه را به ایشان مى‏گفتم. رفتم در قسمت‏ بیرونى بیت امام، جایى که مراجعه کنندگان عمومى مى‏آمدند. دو نفر را خدمت ایشان فرستادم که بگویند حاج آقا مصطفى حالش بد شده است و ایشان را به بیمارستان برده‏اند. آنها هم رفتند و همین را گفتند،امام گفتند:«بگویید احمد بیاید» خدمت ایشان که رفتم گفتند:«من مى‏خواهم به بیمارستان بروم و مصطفى را ببینم.‏»

خیلى ناراحت‏ شدم، بیرون آمدم و به آقاى رضوانى گفتم آقا چنین چیزى گفته‏اند، خوبست‏ به ایشان بگوییم دکتر ملاقات با حاج آقا مصطفى را ممنوع کرده است که حتى المقدور امام دیر از جریان مطلع شوند. قرار شد بروند این طور مطلب را بگویند، همه از طرح این قضیه وحشت داشتند. من در طبقه بالا بودم، پنجره‏اى بود که امام از آنجا مرا دیدند و صدا زدند، و گفتند:«احمد!» من به خدمت ایشان رفتم، گفتند:«مصطفى فوت کرده؟» من خیلى ناراحت ‏شدم و گریه‏ام گرفت، چیزى نگفتم، ایشان همان طور که نشسته بودند و دست هایشان روى زانو قرار داشت چند بار انگشتانشان را تکان دادند و سه بار گفتند:«انا لله و انا الیه راجعون‏.» تنها عکس العملشان همین بود، هیچ واکنش دیگرى نشان ندادند، و بلافاصله آمدن برادران براى تسلیت دادن به امام شروع شد...

اما امام بعد از شنیدن این خبر هیچ تغییرى در برنامه روزانه خود ندادند، حتى ‏روزى که جسد فرزند مجاهدشان را به کربلا مى‏بردند در نماز جماعت ظهر و شب حاضر شدند. (12)

آثار هیجان در صداى امام دیده نمى‏شد

آیة الله خمینى در تبعیدگاه خود، نجف(عراق)، فرستاده مخصوص «لوموند» را به حضور پذیرفت. آیة الله خمینى با چهره‏اى لاغر که محاسنى سفید آن را کشیده‏ تر مى‏کرد، با بیانى متهورانه و لحنى آرام، به مدت دو ساعت‏ با ما سخن گفت. حتى وقتى به این مطلب و تکرار آن مى‏پرداخت که ایران باید خود را از شر شاه خلاص کند و نیز هنگامى که به مرگ پسرش اشاره مى‏کرد، نه آثار هیجان در صدایش دیده مى‏شد و نه در خطوط چهره‏اش حرکتى ملاحظه مى‏گردید. وضع رفتار و قدرت تسلط  و کف نفس او خردمندانه بود. آیة الله به جاى آن که با فشار بر روى کلمات، ایمان و اعتقاد خود را به ‏مخاطبش ابلاغ کند، با نگاه خود چنین مى‏کرد، نگاهى که همواره نافذ بود. اما هنگامى که مطلب به جاى حساس و عمده‏اى مى‏رسید، تیز و غیر قابل تحمل مى‏شد. آیة الله عزمى راسخ و کامل دارد و در صدد قبول هیچ گونه مصالحه‏اى نیست. مصمم است که در مبارزه خود علیه شاه تا پایان پیش برود... (13)

دیگه چى؟

روزى که شاه رفته بود بعد از نماز صبح آمدم خدمت امام و عرض کردم برادران مى‏گویند شاه رفته و رادیو هم خبرش را پخش کرد. طبیعتا همه ذوق زده شده بودند و خوشحالى مى‏کردند. ولى جز عبارت «دیگه چى؟» کلمه دیگرى از امام شنیده نشد. (14)

هیچ تغییرى در صداى امام دیده نشد

موقعى که خبر دادند، شاه رفته، پلیس فرانسه زنگ زد و من آمدم آقاى غرضى را که در جمع ما فرانسه بلد بود. آوردم که گفتند شاه رفته و خبرنگارها هم آمدند. حدود نماز شب امام بود، اطلاع دادیم. امام گفتند روز مى‏آیم. براى خبرنگارها و افراد خارجى عجیب بود که امام کسى را که مى‏خواستند از ایران بیرون کنند رفته، اما ایشان هیجانى ندارند و طبق قرار معمول مى‏آیند اما به دلیل ازدیاد خبرنگارها یک ساعت ‏بعد آمدند، محل صحبت آقا، سراشیبى بود، یک صندلى گذاشتیم تا امام مصاحبه کنند. من هم تصور مى‏کردم که امام هیجانى مى‏شوند. پس نزدیک ایشان ماندم، اما دیدم هیچ هیجانى نشدند. قاعدتا ما آنجا دستگاه صوتى مرتبى هم نداشتیم به وسیله یک میکروفون که جلو امام گرفتم امام صحبت کردند. این اولین سخنرانى امام بعد از رفتن شاه بود که خط مشى را معلوم کردند و گفتند این اولین قدمى است که برداشته شده و من آنقدر نزدیک بودم که اگر امام هیجانى مى‏شدند من متوجه مى‏شدم. اما نکته ظریف اینجاست که امام هیجانى نشدند. نماز خواندند، سخنرانى هم کردند و هیچ تغییرى حتى در تن صدایشان نبود. (15)

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 10:7 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

زندگینامه امام خمینی ( ره )

مولودی از سلاله ی عصمت و طهارت در 20 جمادی الاخر 1320 ه. ق مصادف با میلاد دخت گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله گام به عرصه وجود نهاد . نام پدرش آیت الله شهید سید مصطفی موسوی و نام مادرش هاجر احمدی بود . وی را روح الله نامگذاری کردند. مرحوم سید مصطفی که تحصیلات خود را در زادگاهش شروع و در نجف و سامرا با کسب معارف الهیه ادامه داده بود ، زمان میرزای شیرازی در زمره علما و مجتهدین آن عصر قرار داشت  و از نجف که بازگشت ، زعامت اهالی خمین را عهده دار شد و به رفع تجاوزات و تعدیات دستگاه ظالم  پرداخت . او در خمین ، با ایجاد جلسات معارف اسلامی به آگاه ساختن توده مردم ، اقدام کرد؛ و سرانجام در راه خمین و اراک به دست طاغوتیان  و اصحاب شقاوت شهید شد. امام ( ره ) در پنج ماهگی یتیم شد و بعد از شهادت پدر،  تحت سرپرستی مادر ، عمه و دائی مهربانش پرورش یافت. امام تحصیلات مقدماتی را در خمین نزد میرزا محمود شروع کرد و سپس آن را در مکتب ملاابوالقاسم در مدرسه جدید التأسیس احمدیه ی آن دیار ادامه داد. در سن پانزده سالگی ، تحصیلات فارسی آن روز را به اتمام رسانید و نزد برادر بزرگش مرحوم آیت الله پسندیده ، صرف ، نحو و منطق را شروع کرد و تا سال 1338 ه. ق از محضر ایشان بهره کافی برد .

در سن 19 سالگی هنگامی که چهار سال از وفات مادرش می گذشت ، به واسطه روح تشنه و جستجوگرش راهی حوزه علمیه اراک  شد که ازحوزه های بزرگ دینی به شمار می رفت و تحت  زعامت و سرپرستی مؤسس حوزه علمیه ی  قم مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی ، از مجتهدین حوزه علمیه نجف اشرف واز شاگردان برجسته حوزه درس مرحوم میرزای شیرازی ، اداره می شد. در سال 1340 ه.ق آیت الله حائری یزدی به درخواست علمای بزرگ شهر مذهبی قم از اراک مهاجرت و تحت الطاف الهی موفق شد حوزه علمیه قم را تأسیس کند  .  امام ره در پی استاد، حوزه اراک را ترک کرد و در حوزه علمیه ی قم به تحصیل پرداخت و درمحضر آیت الله حائری یزدی پایه های علمی و مبانی فقهی و اصولی را تکمیل کرد و در محضر مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر یزدی ( معروف به حکیم) درعلم هیئت مهارت یافت. امام ( ره ) از استاد و مراد خود مرحوم آیت الله شاه آبادی  متون مختلف عرفان، حکمت و فلسفه را فراگرفت و خود را در دریای علوم اسلامی غرق کرد .  در سال 1345 ه. ق سطوح را به پایان رسانید و به درجه اجتهاد نایل آمد و بدون نیاز علمی و فلسفی به حوزه های علمیه نجف در زمره ی مجتهدین و نوابغ فقهی قرار گرفت. در سال 1348 ه.ق با دخت مکرمه مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا محمد ثـقفی تهرانی ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دو پسر و سه دختر بود . امام ( ره )  در سال 1347 ه.ق در حالی که فقط 27 سال داشت، تدریس فلسفه را آغاز کرد. سپس در سال1364 ه. ق همزمان با ورود آیت الله بروجردی به قم به تدریس علوم منقول ،  خارج فقه و اصول پرداخت .  قبل از آن ، مدتی به تدریس " سطوح" اشتغال داشت و کتاب های فقه و اصول را با بیانی شیوا و رسا برای طلاب و فضلا شرح و بسط می داد .

ایشان از همان اوان جوانی ، مبارزات سیاسی خویش را علیه ظلم و جور آغاز نمود و چندین بار تبعید و زندانی شد.

امام در پیروزی انقلاب اسلامی ، نقش بزرگی را در رهبری  مردم  برعهده داشت و بالاخره در12 بهمن 1357 پس از سال ها تبعید به وطن بازگشت و تا سال 1368 ، هدایت جامعه را بر عهده داشت و بالاخره در 14/ خرداد/1368 ، دنیای خاکی را وداع گفت و به عرش الهی هجرت نمود.

امام خمینى از نگاه اندیشمندان خارجى

دکتر «فرانسیسکو اسکودرو بداته‏» رئیس فدراسیون جوامع اسلامى اسپانیا:

«چهره حیات بخش امام خمینى در جهان اسلام، امرى غیر قابل اغماض مى‏باشد و ایشان یکى از بزرگترین شخصیت هاى قرن حاضر محسوب مى‏شوند. وى افزود: انقلاب اسلامى ایران، به رهبرى امام خمینى سبب بروز تحولات و دگرگونی هاى عظیم در جهان اسلام شد و وى چهره جدیدى از اسلام را ارائه کرد. انقلاب ایران ، درس مبارزه علیه بى عدالتى و مقابله با حکومت هاى دیکتاتورى و غیر انسانى را آموخت. » (1)

«احمد جبرئیل» دبیر کل جبهه خلق آزادی فلسطین :

امام خمینى ، کرامت و عزت را به مسلمانان بازگرداند. امام خمینى (ره) با انقلاب اسلامى خود، روحیه انقلابى را به اسلام و عزت و کرامت را به مسلمانان بازگرداند.

بنیانگذار جمهورى اسلامى، اسلام را از انزوا نجات داد . دیدگاه مرتجعانه، نسبت ‏به این دین مبین را که دشمنان در طول صدها سال ارائه کرده بودند، از میان برد و مقوله"دین افیون ملت ها " را منسوخ کرد و اسلام را در سطح بین المللى به عنوان یک نیاز انسانى در زمینه‏هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، مادى و معنوى، مطرح کرد.

امام خمینى (ره) توانست جهان اسلام را از خواب بیدار کند ، به مسلمانان حیات جدیدى ببخشد.

امام راحل ثابت کرد که اسلام قادر است ملت هاى مستضعف و محروم را آزاد کرده ، آنان را در برابر کشورهاى استکبارى و طغیانگر به حرکت درآورد .

امام خمینى ، نشان داد که اسلام در زمان کنونى ، یک عنصر اصلى در تحرک و مقابله مردمى با حکومت هاى ستمگر و فاسد است. (2)

 

مفتى قزاقستان :

امام خمینى به همه جهانیان تعلق داشت.‏ ایشان نه به ایران و دنیاى اسلام ، بلکه به کلیه جهان تعلق داشت .

وقتى عالمى مى‏ میرد، در واقع جهانى مرده است . (3)

وی امام خمینى (ره) را یک چهره برجسته دینى و سیاسى جهان دانست و گفت: دنیا به نیک از وى یاد کرده و خواهد کرد؛ زیرا او را نه تنها دنیاى اسلام ، بلکه تمام جهان مى‏شناسند . من نیز به عنوان یک انسان و روحانى دینى ، براى او ارزش و احترام فوق العاده ای قائلم .

وى یادآور شد: مؤمنان مانند قطعات یک ساختمان هستند که یکدیگر را نگه مى‏دارند و امام خمینى یک چهره برجسته سیاسى - مذهبى در تاریخ بود که براى وحدت مسلمانان بسیار کوشید.

مفتى قزاقستان یادآور شد ، دنیا امام خمینى (ره) را مى‏شناسد و پیام وى به گورباچف ، که فرمود کمونیست را باید در موزه دید، همچنان در گوش ها طنین انداز است. او مبارزه با دین را شکست ‏خورده دانست و اکنون نظاره‏ گر عمق پیام او هستیم.

دکتر محمد تاجیک :

قبل از انقلاب اسلامى ، رویکرد اندیشمندان ما براى تعریف کلمات ظریفى همچون آزادى، اخلاق و ورود به عرصه سیاست ، به سوى مکاتب فکرى سوسیالیسم و لیبرالیسم سوق مى ‏کرد.

امام خمینى (ره)، معادلات رایج غربى را بر هم ریخت و با استفاده از کلمات رقیق و لطیف منحصر به فرد ، واژه‏هاى دور از ذهن را تعریف کرد و براى بیان ایده‏ها، آرزوها و حرف هاى ملتش، از فرهنگ ویژه خویش استفاده کرد .

امام با تعریف جدید از مقوله قدرت و تکیه بر چهره اخلاقى آن، موفق شد نیروهاى مردمى را جذب کند و با این تعریف جدید ، حکومت پهلوى را زیر سؤال ببرد. (4)

پروفسور«میخاییل لمشف‏» نویسنده روس:

امام خمینى (ره) برخلاف رهبران سیاسى قرن حاضر که هر یک داراى استعدادى خاص در یکى از زمینه‏هاى اقتصادى، سیاسى، علمى، فرهنگى، دینى یا حقوقى بوده اند ، توانایى سازماندهى امور در همه حوزه‏ها را داشت.

پروفسور«میخاییل لمشف‏» افزود: امام خمینى (ره) سیاست را بخش لاینفک دین مى‏دانست و با اراده دینى و الهى علیه ستمگران بپاخاست.

امام راحل، در تمامى سطوح حیات اجتماعى و سیاسى جامعه، اسلام را به عنوان عامل تعیین کننده در تحولات انقلابى و حمایت کننده ارزش هاى انسانى مطرح کرد . (5)

امام جماعت ‏بزرگترین مسجد مادرید:

«امام خمینى، هدایت کننده و روشنگر جامعه بود» امام جماعت ‏بزرگترین مسجد مسلمانان در مادرید، پایتخت اسپانیا، تلاش ها و مجاهدت هاى امام خمینى (ره) را براى سربلندى اسلام و عزت مسلمان در جهان ستود.

امام خمینى ، شخصیتى نادر در دنیاى اسلام است که از توانمندى و قابلیت هاى فراوانى براى هدایت و روشنگرى برخوردار بوده است.

امام خمینى (ره) توانست احساسات مذهبى و اعتقادى را گسترش ‏بخشد و اقدامات و تلاش هاى ایشان، ثابت کرد که تنها همین عامل مى ‏تواند در افراد تغییر به وجود آورد . (6)

نلسون ماندلا :

«رهبرى منحصر به فرد امام (ره) بود که توانست ‏با دست ‏خالى ، انقلاب اسلامى ایران را به پیروزى برساند.»

رئیس جمهورى سابق آفریقاى جنوبى ، ضمن تمجید از شخصیت استثنایى امام خمینى تأکید نمود: «من با دقت آن روزهاى حساس را دنبال مى‏کردم‏». (7)

شاعر تاجیکستانى:

امام خمینى از شخصیت هاى برجسته و ماندگار تاریخ بشرى است‏ . یکى از ویژگی هاى منحصر به فرد انقلاب اسلامى، حضور رهبرى امام خمینى به عنوان پشتوانه الهى این انقلاب است. امام خمینى یکى از شخصیت هاى برجسته و ماندگار تاریخ بشرى هستند که داراى ویژگی هاى انسانى ، الهى و ملکوتى خاص بودند . این شخصیت الهى در تمام جهان آنجا که قلبى، الهى و ملکوتى خاص بودند. این شخصیت الهى در تمام جهان، آنجا که قلبى براى عشق و حقیقت مى‏تپد، حضور دارد و زنده است و ماندگار. سراسر جهان اسلام و مستضعفین به حضور چنین رهبرى افتخار مى‏کنند، بوسیدن دست آن حضرت ، دیروز و بوسیدن خاک حرم آن حضرت امروز، آرزویى است که بسیارى از مسلمانان جهان آن را با خویشتن خویش نجوا مى‏کنند. (8)

معاون وزیر فرهنگ قرقیزستان :

امام خمینى ، آخرین پدیده بزرگ قرن ماست . یعنى درست در زمانی که آمریکا و شوروى جهان را به دو قطب بزرگ تقسیم کرده بودند و خطر هیچ قدرتى را تصور نمى‏کردند، امام خمینى ظهورکرد و این حرکتى بسیار جسورانه است. شگفتى در اینجاست که وى نزد هر ملتى محترم است و این از تیزهوشى و نبوغ اوست که توانست چنین تأثیرى در جهان معاصر باقى بگذارد.

امام خمینى ، رهبرى مقتدر و دوراندیش، انسانى والا و منزه ، برخوردار از باطنى شفاف و زلال و طبعى غنى و سرشار بوده است. به نظر من، رهبرى و رهنمودهاى او ، چه در خصوص مسائل ملل اسلامى و چه درباره معضلات جهانى، هدیه‏اى الهى بوده است. وى به باطن انسان ها نظر دارد و انسان را به زبانى ساده به آن سرچشمه‏هاى ازلى و ارتباط با مبدأ وجود دعوت مى‏کند و این هدف غایى زندگى است. معنى زندگى و نهایت تمدن ، رسیدن به همین منظور است. وى به این نکته توجه خاصى دارد و همه انسان ها را با همین ملاک ، یعنى انسان بودن ارزیابى مى ‏کند و این در هر شرایطى ارزشمند است. فکر مى‏کنم ، رمز تمامى پیروزی ها و دستاوردهاى انقلاب اسلامى نیز در همین است . این یک واقعیت است که هر رهبرى که در کوران مبارزات قرار مى‏گیرد ، در گردابى از مشکلات غوطه مى‏زند ، اما او مسیر درستى را مشخص کرد و این دیگر با آیندگان است که راه او را تا حصول نتایجش پیگیرى کنند. (9)

«حسین افندی اسمائیچ» مفتی سارایوو:

امام خمینى مسلمانان جهان را به هویت اصلى‏شان بازگرداند، مفتى شهر سارایوو( مرکز بوسنى هرزگوین ) گفت: امام خمینى (ره) توانست‏ با انقلاب اسلامى در ایران ، مسلمانان جهان را به اسلام و هویت اصلى شان بازگرداند.

انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى (ره) ، در زمانى شکل گرفت که مسلمانان در اقصى نقاط دنیا، با غفلت ، از اسلام فاصله گرفته بودند و این انقلاب آنان را بیدار کرد.

آنچه امام خمینى (ره) در ایران انجام داد ، در قرن فعلى بى ‏نظیر بود و این کار بزرگ مى‏تواند پیام و سرمشقى براى کسانى باشد که خواستار دین اسلام هستند . (10)

پی نوشت ها:

1- روزنامه جمهوری اسلامی، 5/7/78 .

2- روزنامه جمهوری اسلامی، 12/7/78 .

3- روزنامه جمهوری اسلامی ، 7/7/78 .

4- روزنامه جمهوری اسلامی، 18/7/78 .

5- روزنامه جمهوری اسلامی، 18/7/81 .

6- روزنامه جمهوری اسلامی، 4/7/78 .

7- روزنامه جمهوری اسلامی، 6/7/78 .

8- امام خمینی و جهان معاصر، ج 2، تهران : مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1376 .

9- امام خمینی و جهان معاصر، ج1.

10- روزنامه جمهورى اسلامى ، 5/7/78

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 10:4 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

اطمینان، آرامش و قدرت در نگاه امام

یکى از عکاسان هنرمند ایرانى مقیم پاریس در سفرى که براى زیارت امام به آنجا رفته بودم به من گفت، فلانى مطلبى را مى‏خواهم برایت ‏بگویم که دریافت‏ خودم است. وقتى امام به فرودگاه پاریس آمدند، چنان نبود که با قرار قبلى آمده باشند و معلوم باشد که حتما براى ورود ایشان به پاریس مشکلى بوجود نخواهد آمد. خوب حساب کنید رهبرى در این سن و سال و در این مقطع حیاتى مبارزه به سمت کویت رفته، نشده است که برود. صحبت رفتنش به سوریه بوده، نشده. حالا به سمت فرانسه آمده. مى‏گفت من به دلیل آن فن خاص عکاسى و خبرنگارانه‏ام رفته بودم در یک نقطه حساس از فرودگاه، جایى که مسافرها از جلو آن میز عبور مى‏کنند، ایستادم. مى‏خواستم ببینم چهره و نگاه امام چگونه چهره و نگاهى است. لذا رفتم از یک زاویه بسیار جالب عکس برداشتم. که عکس را دارم. همان طور که نگاه توى دوربین مى‏کردم درست دوربین را میزان کردم روى چشمهاى امام که دوربین تمام نگاه امام را بگیرد. در آن نگاه، جز اطمینان و آرامش و قدرت و قاطعیت هیچ چیز دیده نمى‏شد. (16)

همه جز امام نگران بودند

دو تن از همکارانم در گزارشى که براى مجله ژون افریک تهیه کرده‏اند، نوشته‏اند: در هواپیمایى که امام را به تهران مى‏برد همه نگران بودند که آیا مى‏توانند در تهران فرود بیایند یا این که مورد حمله هواپیماهاى شکارى رژیم شاه قرار مى‏گیرند. هیچ کس از این نگرانى نتوانست‏ بخوابد جز یک نفر که آن هم شخص امام خمینى بود که به طبقه بالاى هواپیما رفتند و روى زمین دراز کشیدند و خوابیدند. (17)

پاسخ امام مرا شگفت زده کرد

در موقع عزیمت امام به تهران چیزى که باعث تعجب من شد پاسخى بود که ایشان به این سؤال دادند که شما چه احساسى دارید؟ و ایشان فقط اظهار داشتند هیچ . این پاسخ کوتاه مرا شگفت زده کرد. (18)

امام کاملا عادى بودند

در هواپیمایى که امام را از پاریس به ایران مى‏آورد، من در کنار ایشان نشسته بودم. هواپیما که به تهران نزدیک شد خبرنگارى آمد و از امام پرسید:«شما الآن چه احساسى دارید؟» ایشان فرمودند:«هیچ‏» خبرنگار فکر مى‏کرد که الآن امام مثل دیگر افراد که خیلى هیجان زده بودند و اشک شوق مى‏ریختند و عده‏اى هم مى‏ترسیدند و در تردید به سر مى‏بردند که آیا هواپیما را مى‏زنند یا سالم فرود خواهد آمد، آیا همگى را دستگیر خواهند کرد؟ و... هستند.

اما بر خلاف این تصور امام کاملا حالت عادى داشتند زیرا از قبل خود را براى هر نوع  برخوردى حتى شهادت، آماده کرده بودند و از اول نهضت اعلام کرده بودند که سینه من براى گلوله‏هاى شما آماده است. (19)

آرامش در همه حال

امام واقعا اتکاء و اعتماد به خدا داشتند و از یک نفس مطمئنه‏اى برخوردار بودند که این را مى‏شد در آرامش روحى عجیب ایشان در هواپیمایى که از فرانسه عازم ایران بود مشاهده کرد.

امام در آن شرایطى که خیلی ها حتى از نزدیکان ایشان عرض مى‏کردند که آقا بگذارید مردم حکومت را ساقط کنند و اوضاع دست مردم بیافتد آنگاه تشریف بیاورید که خطرى متوجه شما نباشد، اما ایشان با این که احتمال شهادت خود را مى‏دادند، شجاعانه تصمیم به حضور در کنار ملت‏ خود گرفتند. در آن لحظات پر اضطراب پس از ورود ایشان به خاک میهن براى ما که محافظین مخفى امام بودیم بسیار به سختى و سنگینى مى‏گذشت از جمله هلى ‏کوپترى که امام را به بیمارستان و بعد به بهشت زهرا برد که در آغاز معلوم نبود که واقعا از طرفداران رژیم نبوده و قصد نابودى امام را نداشته باشند، اما امام در همه این حالات آرامش داشتند و معتقد بودند که با شهادت ایشان انقلاب مردم به ثمر مى‏رسد. (20)

آرامش امام به همه آرامش بخشید

روز ورود امام، ما از دانشگاه که در آنجا متحصن بودیم مى‏رفتیم فرودگاه خدمت امام، همه در ماشین خوشحال بودند و مى‏خندیدند. بنده از نگرانى خطراتى که ممکن است‏ براى امام وجود داشته باشد، بى‏اختیار اشک مى‏ریختم و نمى‏دانستم که براى ایشان چه ممکن است پیش بیاید. چون تهدیدهایى هم وجود داشت. بعد رفتیم و وارد فرودگاه شدیم، امام وارد شدند. به مجرد این که آرامش امام ظاهر شد، نگرانی ها و اضطراب ما به کلى برطرف شد و امام با آرامش خودشان به بنده و یا شاید به خیلی هاى دیگر که نگران بودند آرامش بخشیدند. وقتى که بعد از سال هاى متمادى، من امام را در آنجا زیارت مى‏کردم، ناگهان خستگى این چند ساله مثل این که از تن آدم خارج مى‏شد، احساس مى‏شد که همه این آرزوها در وجود امام مجسم شده است. (21)

حس کردم امام از دستمان رفت

شاید عکسى از امام را دیده باشید که ایشان در مراسم بهشت زهرا عمامه به سر ندارند. این عکس متعلق به همین لحظه است که بر اثر ازدحام فوق العاده جمعیت، عمامه از سر امام افتاد. در این حالت من نگران حال امام بودم که خداى نکرده بر اثر فشار جمعیت دچار صدمه نشوند، هر چه که فریاد مى‏زدم کسى گوش نمى‏داد. لذا براى یک لحظه احساس کردم امام از دستمان رفت. امام را از این سو به آن سو مى‏کشاندند ولى آرامشى در چهره امام بود  که گویا تسلیم خدا شده است، ولى ناگهان دیدم قدرتى امام را از میان جمعیت ‏بیرون کشید که من هر چه قدر فکر مى‏کنم این چه نیرویى بود به چیزى جز نیروى الهى نمى‏رسم. (22)

من از این اتاق تکان نمى‏خورم

یک روز در مدرسه رفاه بودیم، گفتند که تقریبا اطلاعات موثقى رسیده که امشب مى‏خواهند بریزند به مدرسه رفاه و خانه امام را مورد حمله قرار دهند ما یک منزلى را پشت مدرسه علوى دیدیم که امام را از در پشت مدرسه ببریم به آن خانه، که شب آنجا باشند. آقاى هاشمى و سایر رفقا رفتند با امام صحبت کردند، ایشان فرمودند:«هر کسى که مى‏خواهد برود، من از این اتاق تکان نمى‏خورم.» آقاى هاشمى گفتند که من دوباره خدمت امام رفتم و گفتم که وجود شما لازم است. ایشان باز فرمودند:«هر کس که مى‏ترسد برود، من تنها، توى اتاق خودم مى‏مانم.» همه وحشت زده بودند ولى امام یک لحظه ترس و وحشت نداشتند و عین برنامه هر شب، موقع خوابشان خوابیدند و سحر بلند شدند. (23)

هنوز که اتفاقى نیافتاده

لحظات اولى پیروزى انقلاب، روزى که به اتفاق بعضى از دوستان رفتیم و ساواک را به اصطلاح خودمان تسخیر کردیم، به منزل آمدم که ضرابخانه بود. همین که صداى پیروزى انقلاب اسلامى را از رادیو شنیدم به سرعت رفتم به سوى مدرسه علوى که اقامتگاه امام بود. آنجا قیامتى برپا شده بود. رفتم خدمت امام، دیدم ایشان نشسته‏اند توى اتاق و خانواده ما هم در خدمتشان هستند و مشغول نگاه کردن تلویزیونند. من با یک شور و شعف و ولعى پریدم و دست ایشان را بوسیدم و پیروزى انقلاب را تبریک گفتم. آقا، با وضع عجیبى فرمودند:هنوز که اتفاقى نیفتاده، هنوز که چیزى نشده(عین عبارات را عرض مى‏کنم) عرض کردم: آقا، خیلى مساله مهمى است. امام فرمودند:«الحمد لله رب العالمین، ولى هنوز اتفاقى نیفتاده‏.» من خیلى تعجب کردم. که رژیم منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى با آن ابهتى که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند ساقط شده ولى ایشان مى‏فرمایند چیزى نیست. (24)

شما با خانم امشب منزل را ترک کنید

در شب مورد نظر که خبر رسیده بود قرار است کودتا شود، من که در تمام مدت روز براى بررسى اوضاع به بعضى از وزارتخانه‏ها رفته بودم، با کمال خستگى به منزل امام آمدم و به حضور ایشان رسیدم. امام به من فرمودند:«شما امشب با خانم این منزل را ترک کنید.» با کمال تعجب سؤال کردم:«چرا؟» فرمودند:«به ما گزارش شده که امشب بعضى از عناصر خائن خیال دارند منزل ما را بمباران کنند.» اولین سؤالى که من از امام کردم این بود:«آیا بهتر آن نیست که حضرتعالى هم منزل را ترک کنید و به جاى ‏امن ‏ترى بروید؟» امام فرمودند:«این پیشنهاد را دیگران هم کرده‏اند ولى من قبول نکرده‏ام و من هرگز این جایگاه را ترک نخواهم کرد.» (25)

پى‏نوشت‏ها:

1- حجة الاسلام و المسلمین احمد رحمت.

2- مجله تایم آمریکا - روزنامه اطلاعات - 1/5/58.

3- آیة الله خاتم یزدى.

4- امام خمینى در آئینه خاطره‏ها - ص 127.

5- حجة الاسلام و المسلمین توسلى - حوزه - ش 45.

6- حجة الاسلام و المسلمین طاهرى خرم آبادى – گل هاى باغ خاطره.

7- آیة الله خامنه‏اى - روزنامه جمهورى اسلامى - 5/11/59.

8- حجة الاسلام و المسلمین رسولى محلاتى - روزنامه جمهورى اسلامى - 7/4/68.

9- حجة الاسلام و المسلمین عبدالعلى قرهى - ماخذ پیشین - ج 1.

10- در رثاى نور.

11- غلامعلى رجائى.

12- حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینى - جوانان امروز - ش 766.

مى‏گویند امام بعد از انجام فریضه نماز ظهر به خانه فرزند شهیدشان رفته و خانواده و فرزندان آن شهید را تسلیت داد و به مادر داغدار شهید فرموده بودند:«امانتى خداوند متعال به ما داده بود و اینک از ما گرفت، من صبر مى‏کنم، شما هم صبر کنید، و صبرتان هم براى خدا باشد.»

13- خبرنگار لوموند (در نجف) - طلیعه انقلاب اسلامى. اولین مصاحبه خبرنگاران خارجى با امام توسط خبرنگار روزنامه لوموند در نجف صورت گرفت.

14- مرضیه حدیده چى – سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 4.

15- مصطفى کفاش زاده.

16- آیة الله شهید دکتر بهشتى - حضور - ش 3.

17- قائدى - روزنامه نگار فرانسوى.

18- مالارد - خبرنگار فرانسوى.

19- حجة الاسلام و المسلمین موسوى خوئینى‏ها - حوزه - ش 37 و 38.

20- حجة الاسلام و المسلمین انصارى کرمانى.

21- آیة الله خامنه‏اى - روزنامه اطلاعات - 29/8/63.

22- حجة الاسلام و المسلمین ناطق نورى - روزنامه جمهورى اسلامى - ویژه اربعین امام.

23- آیة الله شهید محلاتى – سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 4.

24- حجة الاسلام و المسلمین آشتیانى - پاسدار اسلام - ش 92.

25- آیة الله اشراقى - روزنامه کیهان 21/4/59.

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 87 خرداد 28 :: 10:2 عصر ::  نویسنده : تقی عابدی

آرامش خاطر امام خمینی رحمة الله علیه (1)

هر وقت نام امام خمینی(ره) به میان می آید، بیشتر فعالیت های سیاسی ایشان برای ما یادآوری می شود. حال آن که امام انسانی چند بعدی بودند که در هر یک از ابعاد وجودی ایشان وارد می شویم، حرف های بسیاری می توان داشت.

آرامش و اطمینان امام یکی از مواردی است که بسیار قابل توجه است که در این مقاله به ذکر خاطرات نزدیکان و همراهان ایشان در این باب می پردازیم که رئوس مطالب از این قرار می باشد:

آرام روى منبر نشسته بودند

امام در نجف معمولااجازه ضبط درس ها را نمی دادند. ولیبعد از بحث هاى حکومت اسلامى، خودشان فرموده بودند ضبط بشود. ما برنامه گذاشتیم به این عنوان که صدا ضعیف است ضمن بلند کردن صدای ابتداى درس، نوارها را هم ضبط کنیم. البته حاج احمد آقا هم در این مساله دخالت داشت، ایشان هم گفته بود این کار بشود. ما برنامه را تنظیم کردیم روزى که امام براى درس تشریف آوردند تا میکروفون را دیدند فرمودند چیه؟ عرض کردم که صدا در اول درس ضعیف است و آقایان اعتراض دارند البته با بعضى از آقایان هم قبلا صحبت کرده بودیم آنها هم از این کار پشتیبانى کردند و امام اجازه دادند که میکروفون باشد.

ما دستگاهى داشتیم که هم آمپلى فایر بود و هم ضبط ، از آن استفاده مى‏کردیم و بعد کم کم توسعه دادیم و آمپلى فایرى تهیه کردیم که هم صدا را تقویت کردیم و هم نوار ضبط مى‏کردیم معمولا من بیست دقیقه قبل از شروع درس مى‏آمدم و تمام دستگاه را که زیر منبر جاسازى شده بود چک مى‏کردم و امام هم پنج دقیقه به درس تشریف مى‏آوردند و پاى منبر مى‏نشستند و بعد براى شروع درس بالاى منبر مى‏رفتند. یک روز بعد از این که امام بالاى منبر نشستند و خواستند درس را شروع کنند یک وقت متوجه شدم که صداى جرقه و انفجار شدیدى از زیر منبر شنیده شد. دویدم و دیدم که سیم ها در حال آتش گرفتن است،

دویدم و دیدم که سیم ها در حال آتش گرفتن است، دسته سیم را از زیر منبر کشیدم بیرون که در همین حال سیم ها آتش گرفت و شعله بالا کشید تا آن وقت امام همین طور آرام روى منبر نشسته بودند و تمام طلبه‏ها در اثر سر و صداى جرقه‏هاى سیم از جا بلند شده و آمده بودند که ببینند چى شده، ولى امام آرام روى منبر نشسته بودند. مرحوم حاج آقا مصطفى هم از جاى خودشان تکان نخوردند و همان کنار دیوار نشسته بودند بعد که سیم ها شعله گرفت و تا نزدیک عباى امام شعله آتش بالا آمد امام آرام از روى منبر پایین تشریف آوردند. ناگهان این پوسته‏هاى سیم که ذوب شده بود ریخت روى حصیر نایلونى که کنار منبر بود یک وقت من دیدم که حصیر هم شروع کرد به آتش گرفتن، با دستم آنها را خاموش مى‏کردم و امام هم ایستاده بودند و نگاه مى‏کردند بعد که جریان برق را قطع کردند و آتش خاموش شد؛ امام فرمودند آسیبى به شما نرسید؟ عرض کردم خیر و ایشان مجددا تشریف بردند روى‏ منبر و شروع به ادامه درس کردند. (1)

در صورتش هیچ اضطرابى ندیدم

وقتى از یکى از دوستان خانوادگى آیةالله خمینى پرسیدم ایشان داراى چه خصوصیت هایى است؟ او با خاطره غرق شدن دختر بچه آیةالله خمینى حرفش را شروع کرد که 25 سال پیش غرق شده بود.

وقتى در آن هنگام دوست آیةالله خمینى سر مى‏رسد عالم روحانى (امام) در حال دعا کردن بر روى جسد ششمین فرزند جوان خود بود.

دوست آیةالله امروز مى‏گوید وقتى به صورتش نگاه کردم هیچگونه آثار اضطراب ندیدم در حالى که مى‏دانستم که او فرزندش را از جان و دل دوست دارد. امروز هم هیچگونه احساسات نه غمگینى و یا اضطرابى در این مورد از خود نشان نمى‏دهد، او ضمن تشریح ماجراى غرق شدن دختر بچه امام دنباله مطلب را چنین بیان مى‏کند: پس از چند لحظه(امام) خمینى که بالاى جسد بچه‏اش بود گفت: خدا این بچه را به من داده حالا هم خودش او را خواسته است پس بگیرد و سپس دعایش را از سرگرفت. (2)

امام در مقابل جمعیت گریه نمى‏کردند

در بیشترین مجالس فاتحه و غیر فاتحه‏اى که به مناسبت ‏شهادت مرحوم حاج آقا مصطفى برگزار مى‏شد من همراه امام بودم. در تمام این فاتحه‏ها من یک ذره حالت تاثر عمیق و یا اشکى از امام ندیدم. و در مجالس نقل مى‏شد که تا چه حد صبر و استقامت دارند.

امام در مقابل جمعیت اصلا گریه نمى‏کردند. یا وقتى در منزل پیش خانم ها بودند ایشان گریه نمى‏کردند ولى وقتى تنها مى‏شدند زیاد گریه مى‏کردند. (3)

حالا چرا نمى‏نشینى؟

پس از اعلامیه" شاه دوستى یعنى غارتگرى"، عده زیادى از طلاب و فضلا را براى سربازى از قم گرفتند و به باغ شاه تهران بردند، و خلع لباس نموده و به لباس سربازى در آوردند. در همان روزها، روزى خدمت امام بودیم. طلبه سیدى با سر و وضع آشفته طورى در خانه امام را که باز بود به دیوار زد و وارد خانه و اتاقى که امام و ما نشسته‏ بودیم شد، که هم باعث ‏خنده بود و هم موجب تاثر خاطر همه گردید. امام سر پایین داشتند و مشغول نوشتن بودند. سید با صداى بلند گفت: آقا! ما از درس آقاى مشکینى در مسجد امام بیرون آمدیم، مامورین هجوم آوردند و طلاب را گرفتند و سوار کامیون کردند و بردند سربازى، آقاى رفسنجانى را هم گرفتند و بردند. از این خبر و سر و وضع آشفته سید همه متاثر و منقلب شدیم، بعضى هم گریه کردند. امام همان طور که نشسته بودند و قلم در دست داشتند از بالاى عینک نگاهى به سید کردند و فرمودند: حالا چرا نمى‏نشینى؟ وقتى سید نشست، امام عینک را از چشم برداشتند و با خونسردى (آرامش) همیشگى خود تکیه دادند و فرمودند: بردند سربازى؟ سید با التهاب گفت: بله آقا. امام فرمود: ببرند، اینها باید تمرین نظامى کنند، ما در آینده با اینها کار داریم! این مطلب در آن موقع واقعا از امام در سر حد اعجاز بود! (4)

فرزندان مرا کتک بزنند!

غروب همان روز که قضیه مدرسه فیضیه اتفاق افتاد، ما در منزل امام بودیم که خبر آوردند در فیضیه، طلاب را کتک زده‏اند و قصد دارند به این جا بیایند. مرحوم آقا سید محمد صادق لواسانى که از دوستان بسیار نزدیک امام بود بلند شد و در خانه را بست. تا امام فهمیدند بلافاصله بلند شده و در خانه را باز کردند و فرمودند: «فرزندان مرا کتک بزنند و من در خانه‏ام را به روى خود ببندم؟» سپس به نماز ایستادند و مانند شب هاى دیگر نافله‏هایشان را نیز خواندند، در حالى که ممکن بود هر لحظه به خانه ایشان هجوم آوردند. (5)

نفس مطمئنه

قبل از حادثه فیضیه و نزدیک عید، یک روز صبح زود، در بین راه که مى‏رفتم اعلامیه‏هایى را دیدم که به در و دیوار زده بودند. در آن اعلامیه‏ها که از ساواک بود و با نام هاى مختلفى از قبیل جبهه ملى، جمعیت زنان و... بر در و دیوار چسبانده بودند با فحش هاى رکیکى به امام توهین شده بود. با دیدن این اعلامیه‏ها به شدت ناراحت‏ شدم. به هر حال به منزل امام رفتم. در آنجا متوجه شدم که بعضى از افراد هم از این اعلامیه‏ها به آنجا آورده‏اند. در حالى که خیلى ناراحت ‏بودم به آقاى صانعى گفتم: «با امام کار دارم.» آقاى صانعى آمدن مرا به اطلاع امام رساند و دقایقى بعد امام فرمودند: «بیایید تو». وقتى خدمت امام رسیدم، دیدم ایشان جهت درس دادن، مشغول مطالعه هستند. این موضوع براى من قدرى عجیب آمد که توى این گیر و دار و در این اوضاع و احوال، در حالى که مسایل این قدر به هم پیچیده شده و با وجود این اعلامیه‏ها که همه ما را بشدت ناراحت کرده است، چگونه امام بر اعصابشان مسلطند و به مطالعه مى‏پردازند. آن هم کتابى که جزو متون درسى نبود. کتابى که ایشان مطالعه مى‏کردند، کتابى بود که مثلا یکى از علما راجع به یک بحث، مطلبى نوشته بود و امام آن را مطالعه مى‏کردند که بیایند آن مطلب را بحث کرده و رد بکنند. من از این روحیه عجیب امام در چنین حالتى که ما اصلا نمى‏توانستیم به کتاب نگاه بکنیم و ایشان با کمال آرامش مشغول مطالعه بودند، تعجب کردم. (6)

اینها خواهند رفت

دوم فروردین سال 42 که مزدوران شاه خائن به مدرسه فیضیه حمله کرده بودند ما که طلبه جوانى بودیم و ندیده بودیم که عده‏اى با چماق و اسلحه سرد و گرم به سر مردم بریزند و عده‏اى را بکشند و یا از پشت‏ بام به زیر بیاندازند، پس از نماز مغرب و عشا به دنبال امام به اتاق ایشان رفتیم. ما که بسیار بى‏تجربه بودیم نگران و ناراحت، به سخنان امام گوش دادیم. امام بیست دقیقه صحبت کردند و گفتند:«اینها خواهند رفت و شما خواهید ماند.»(7)

والله من نترسیدم

امام بعد از سخنرانى پانزده خرداد که مامورین ساواک شبانه به منزلشان ریختند و ایشان را دستگیر کردند، مى‏فرمودند:«مامورین پس از این که مرا گرفتند، در اتومبیل انداخته و به سرعت‏ خیابان هاى قم را پشت ‏سر گذاشته، رو به سمت تهران به راه افتادند، ولى پیوسته با نگرانى به پشت‏ سر خود و این طرف و آن طرف نگاه مى‏کردند. پرسیدم از چه مى‏ترسید و نگران چه هستید؟ گفتند: مى‏ترسیم مردم ما را تعقیب کنند و به دنبال ما بیایند، چون مردم شما را دوست دارند.» بعد امام فرمودند:«والله من نترسیدم ولى آنها آنقدر مى‏ترسیدند که اجازه ندادند براى نماز صبح پیاده شوم. مى‏گفتند مى‏ترسیم مردم برسند و از این رو من ناچار شدم همانگونه که در بین دو مامور در اتومبیل نشسته بودم، نماز خود را نشسته بخوانم.‏» (8)

آنها مى‏ترسیدند، من دلدارى مى‏دادم

در مورد شبى که امام را از قم دستگیر کردند و به تهران بردند، مرحوم حاج آقا مصطفى تعریف مى‏کرد که امام فرموده بودند:«وقتى مرا مى‏بردند، بین قم و تهران ماشین از جاده رفت ‏بیرون. من فکر کردم که مى‏خواهند قضیه را خاتمه بدهند. ولى وقتى مراجعه کردم به قلبم دیدم هیچ تغییرى نکرده است‏» و لذا وقتى در سال 43 بعد از آزادیشان در مسجد اعظم سخنرانى کردند، فرمودند:«والله من به عمرم نترسیده‏ام. آن شبى هم که آنها مرا مى‏بردند، آنها مى‏ترسیدند من آنها را دلدارى مى‏دادم‏.» (9)

همین حالى که الآن دارم

حاج احمد آقا در نجف تعریف مى‏کردند. ایشان گفتند که از آقا سؤال کردم، آن زمانى که سوار هواپیما شده و به سوى ترکیه پرواز مى‏کردید، چه حالى داشتید؟ امام ‏فرمودند:«والله همین حالى که الآن در کنار شما نشسته‏ام داشتم.‏»  (10)

در کمال آرامش به ملاقات هاى خود ادامه دادند

اولین ملاقاتى که با امام در قم داشتیم روزى بود که جنبش خلق مسلمان آن آشوب و بلوا را در قم راه انداخته بود و حتى قصد حمله و جسارت به منزل امام را داشتند که با مقاومت و ایستادگى عاشقان امام این توطئه استعمارى در هم شکسته شد. به یادم مى‏آید که بعضى خیابان هاى اصلى قم حالت جنگ زده‏اى داشت ‏شیشه‏هاى داروخانه و در بعضى مغازه‏ها خرد شده بود در این حالت طبیعى قاعدتا هر کس در موقع رهبرى بود حداقل در آن روز ملاقات هایش را تعطیل مى‏کرد ولى امام در کمال آرامش و متانت ‏به ملاقات هاى معمولى خود ادامه مى‏دادند. (11)

من صبر مى‏کنم

... صبح زود، حدود ساعت پنج، من خواب بودم که با تکان هایى که به پایم داده مى‏شد، چشمهایم را باز کردم و امام را دیدم که مى‏گویند: بلند شو و برو خانه‏ مصطفى، گفته‏اند بروى آنجا، فکر مى‏کنم معصومه خانم(همسر حاج آقا مصطفى) ناراحت هستند. چون ایشان مریض بودند و شب قبل هم دکتر رفته بودند. من با عجله به آنجا رفتم. دیدم یک تاکسى جلوى خانه ایشان ایستاده است. وقتى به داخل منزل رفتم، سه نفر را دیدم: از جمله آقاى دعایى و یک برادر افغانى که در آنجا درس مى‏خواند و یک آقاى دیگر، وقتى به قسمت ‏بالاى منزل رفتم دیدم زیر بغل و پاهاى برادرم را گرفته‏اند که از پله پایین بیاورند، من دستم را بر پیشانى ایشان گذاشتم، دیدم هنوز گرم است، او را در تاکسى گذاشتیم، ولى انگار کسى در همان لحظه به من گفت که او مرده است. ایشان را در بغل گرفتم و به بیمارستان رفتیم. دکتر بعد از معاینه او گفت:«متاسفم، ایشان تمام کرده است‏» من به خانه برگشتم، نمى‏دانستم که به امام چه بگویم، بالاخره مى‏بایست طورى قضیه را به ایشان مى‏گفتم. رفتم در قسمت‏ بیرونى بیت امام، جایى که مراجعه کنندگان عمومى مى‏آمدند. دو نفر را خدمت ایشان فرستادم که بگویند حاج آقا مصطفى حالش بد شده است و ایشان را به بیمارستان برده‏اند. آنها هم رفتند و همین را گفتند،امام گفتند:«بگویید احمد بیاید» خدمت ایشان که رفتم گفتند:«من مى‏خواهم به بیمارستان بروم و مصطفى را ببینم.‏»

خیلى ناراحت‏ شدم، بیرون آمدم و به آقاى رضوانى گفتم آقا چنین چیزى گفته‏اند، خوبست‏ به ایشان بگوییم دکتر ملاقات با حاج آقا مصطفى را ممنوع کرده است که حتى المقدور امام دیر از جریان مطلع شوند. قرار شد بروند این طور مطلب را بگویند، همه از طرح این قضیه وحشت داشتند. من در طبقه بالا بودم، پنجره‏اى بود که امام از آنجا مرا دیدند و صدا زدند، و گفتند:«احمد!» من به خدمت ایشان رفتم، گفتند:«مصطفى فوت کرده؟» من خیلى ناراحت ‏شدم و گریه‏ام گرفت، چیزى نگفتم، ایشان همان طور که نشسته بودند و دست هایشان روى زانو قرار داشت چند بار انگشتانشان را تکان دادند و سه بار گفتند:«انا لله و انا الیه راجعون‏.» تنها عکس العملشان همین بود، هیچ واکنش دیگرى نشان ندادند، و بلافاصله آمدن برادران براى تسلیت دادن به امام شروع شد...

اما امام بعد از شنیدن این خبر هیچ تغییرى در برنامه روزانه خود ندادند، حتى ‏روزى که جسد فرزند مجاهدشان را به کربلا مى‏بردند در نماز جماعت ظهر و شب حاضر شدند. (12)

آثار هیجان در صداى امام دیده نمى‏شد

آیة الله خمینى در تبعیدگاه خود، نجف(عراق)، فرستاده مخصوص «لوموند» را به حضور پذیرفت. آیة الله خمینى با چهره‏اى لاغر که محاسنى سفید آن را کشیده‏ تر مى‏کرد، با بیانى متهورانه و لحنى آرام، به مدت دو ساعت‏ با ما سخن گفت. حتى وقتى به این مطلب و تکرار آن مى‏پرداخت که ایران باید خود را از شر شاه خلاص کند و نیز هنگامى که به مرگ پسرش اشاره مى‏کرد، نه آثار هیجان در صدایش دیده مى‏شد و نه در خطوط چهره‏اش حرکتى ملاحظه مى‏گردید. وضع رفتار و قدرت تسلط  و کف نفس او خردمندانه بود. آیة الله به جاى آن که با فشار بر روى کلمات، ایمان و اعتقاد خود را به ‏مخاطبش ابلاغ کند، با نگاه خود چنین مى‏کرد، نگاهى که همواره نافذ بود. اما هنگامى که مطلب به جاى حساس و عمده‏اى مى‏رسید، تیز و غیر قابل تحمل مى‏شد. آیة الله عزمى راسخ و کامل دارد و در صدد قبول هیچ گونه مصالحه‏اى نیست. مصمم است که در مبارزه خود علیه شاه تا پایان پیش برود... (13)

دیگه چى؟

روزى که شاه رفته بود بعد از نماز صبح آمدم خدمت امام و عرض کردم برادران مى‏گویند شاه رفته و رادیو هم خبرش را پخش کرد. طبیعتا همه ذوق زده شده بودند و خوشحالى مى‏کردند. ولى جز عبارت «دیگه چى؟» کلمه دیگرى از امام شنیده نشد. (14)

هیچ تغییرى در صداى امام دیده نشد

موقعى که خبر دادند، شاه رفته، پلیس فرانسه زنگ زد و من آمدم آقاى غرضى را که در جمع ما فرانسه بلد بود. آوردم که گفتند شاه رفته و خبرنگارها هم آمدند. حدود نماز شب امام بود، اطلاع دادیم. امام گفتند روز مى‏آیم. براى خبرنگارها و افراد خارجى عجیب بود که امام کسى را که مى‏خواستند از ایران بیرون کنند رفته، اما ایشان هیجانى ندارند و طبق قرار معمول مى‏آیند اما به دلیل ازدیاد خبرنگارها یک ساعت ‏بعد آمدند، محل صحبت آقا، سراشیبى بود، یک صندلى گذاشتیم تا امام مصاحبه کنند. من هم تصور مى‏کردم که امام هیجانى مى‏شوند. پس نزدیک ایشان ماندم، اما دیدم هیچ هیجانى نشدند. قاعدتا ما آنجا دستگاه صوتى مرتبى هم نداشتیم به وسیله یک میکروفون که جلو امام گرفتم امام صحبت کردند. این اولین سخنرانى امام بعد از رفتن شاه بود که خط مشى را معلوم کردند و گفتند این اولین قدمى است که برداشته شده و من آنقدر نزدیک بودم که اگر امام هیجانى مى‏شدند من متوجه مى‏شدم. اما نکته ظریف اینجاست که امام هیجانى نشدند. نماز خواندند، سخنرانى هم کردند و هیچ تغییرى حتى در تن صدایشان نبود. (15)

 

 




موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
درباره وبلاگ



استخاره آنلاین با قرآن کریم


فال حافظ


بازی آنلاین


تعبیر خواب آنلاین

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت


روزشمار فاطمیه
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشورا<\/a>

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 56
کل بازدیدها: 927249