مهر امام رضا(علیه السلام) شنبه 87 تیر 8 :: 10:43 صبح :: نویسنده : تقی عابدی
تکریم تو رسالت ماست سید عبدالحمید کریمی اندوه فراق تو، از جان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کاست و شرحه شرحههای قلبش، نمک سود این مصیبت شد. خدا میداند که ترکههای این غم، با سینه رسول خدا چه کرد که «ابوطالب» بزرگ حامی مرام و آیین خویش را از کف داده بود. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ازا بوطالب، بوی پدر را استشمام میکرد و چتر حمایت او بیدرنگ و پیوسته، بر سر سفیر هدایت، سایه گستر بود.آیا کسی هست که پیامبر را تسلیت گوید؟! آخر صاحب عزای این مصیبت، پیش از علی علیهالسلام ، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، این صدای مویههای سوزناک پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که در گلوی سوخته زمان جاری است.این غریبانههای پیامبر است که در سوگ ابوطالب میتراود و تا همیشه جاری است.پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هرگز از یاد نخواهد برد که به قدری او را دوست داشتی که همیشه میخواستی با او باشی و با دست نوازش بر سر و رویش نگذاری درد یتیمی، گزندی به او رساند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم هرگز به تند باد نسیان نخواهد سپرد که در توفان هجمههای مشرکین، به پروردگار کعبه سوگندیاد کردی که دست از حمایتش برنخواهی داشت تا مأموریّت الهیاش را به پایان رساند.آخر مگر میشود از یاد برد آن همه نجابت تو را که در تصدیق رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به فرزندت علی علیهالسلام ـ که اسلام آورده بود ـ فرمودی: «از محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم جدا مشو که البته تو را جز به خیر و سعادت دعوت نکرده است.»تو را دوست داریم و به تو عشق میورزیم که هم پدر مقتدای نخستینمان امام علی علیهالسلام هستی و هم برای بشیر رحمت خدا و سفیر هدایتمان پدری کردهای. پس تو پدر دو نور بودهای که بر عرش خدا آویختهاند و گوشوارههای آسمان، پیش از آفرینش بودهاند. تکریم تو، رسالت ماست؛ که مایه جلب دوستی خدا و محبت پیامبر و مهربانی علی علیهالسلام خواهد بود. ما هم از یاد نخواهیم برد ستارههای روشن فداکاریها و حمایتهای تو از رسول گرامی اسلام را، آنجا که در محاصره سه ساله پیامبر و یارانش در شعب ابوطالب، هر شب، فرزندت علی علیهالسلام را بر بستر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میخواباندی تا اگر قریش به ناگاه حمله کنند، جوان رعنای تو به جای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کشته شود و جانِ عزیز فرستاده خدا، گزندی نبیند. یاد تو را همیشه گرامی خواهیم داشت تا نجابت و شرف، تعظیم و تکریم گردد و روح پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از ما راضی و خشنود گردد. ابوطالب قبله قبیله محمد کامرانی اقدام ابوطالب بودی و سید بطحا.بزرگ قریش بودی و قبله قبیله. آن هنگام که آفتاب رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم طلوع کرد و همه از محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم بریده بودند و اسلام، غریب و تنها مانده بود، تنها تو بودی که از حال رنجور و خسته پیامبر آگاه بودی. تنها تو بودی که مرهم پنهانترین اشکهای پیامبر بودی.تنها تو بودی که از راه باریکه ستاره دنبالهدار اشک، به دنبال پیامبر میدویدی و میگفتی: «برو پسر برادرم و هر چه دوست میداری بگو؛ به خدا سوگند تو را در هیچ پیش آمدی وا نمیگذارم». تنها تو بودی که فرزندت علی علیهالسلام را به فداکاری و جانبازی در راه آسایش پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم امر مینمودی و وصیت. ابوطالب! نامت آرامبخش زخمهای پیامبر بود و در گوشه گوشه خلوت نگاه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رد پای مهربانی تو موج میزد و موج. پدری بودی با عاطفه و صحابهای بودی صادق؛ صادقتر از صبح برآمده از مکّه.چهل و دو سال ایستادی و وفاداری را با ذره ذره خویش نشان آفتاب مهر محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم دادی. چهل و دو سال، پا به پای پیامبر شکفتی و شکستی. چهل و دو سال، همه همهمهها و هراسها را زیر سؤال بردی و تنها به نگاهِ پیامبر جواب دادی و جرأت را با حنجره سالخورده خویش فریاد زدی.قبله قبیله بودی، امّا وقتی باور بارانی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در وجودت بارید، قبلهات عشق شد و عشق.آن زمان که همه از بیراههها راه میبریدند و اسلام غریب و تنها، هدف هیاهوی هزار دستان هزار رنگ بود، صدای تو جانی تازه بر پیکر پیامبر دمید.ابوطالب! این تو بودی که حضورت، دلگرمی یاران بود و نَفَسَت برآمده از عطر شکفتن گلهای محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم . لبانت در بارانِ نرم و پیوسته بهاری، گلستانی بود که به پوست خشک جاهلیت رایج جوانه زد و رویید. شانههایت امتدادی بود که پیامبر میتوانست به آن تکیه کند و در پناه آن، یادآور مهربانی تو باشد و از جان گذشتگی تو.و عالم الحزن، ناگهانترین نگرانی پیامبر بود که داغهای همیشگی را به او بخشید.عالم الحزن، یک سال نبود، که یک عمر اندوه بود و دنیایی درد.عالم الحزن، کوچ مهربانی بود و غروب دل گرمیها. عالم الحزن، سال ازدحام دل تنگی بود و ازدیاد خون دل خوردن، سال سکوت کلمات بود و سال شیون شکوفهها. عالم الحزن، سال هجرت تبسّمهای پیامبر بود و سال آوارگی صبر و بیخانمانی تحمل که: «شد در دل ما به دولت عشقت غم خانه نشین و صبر آواره»عالم الحزن سال پژمردن آفتاب امید بود و افسرده شدن آفتابگردانها. عالم الحزن، سال غروب دل خوشیهای ساده پیامبر بود؛ سالی که آفتاب عمر ابوطالب، بوسه بر بام بهار زد و کوچید. چون آفتاب او به لب بام بوسه زد خون شفق ز دیده گردون شد آشکار» موضوع مطلب : روابط عمومی و مناسبتها منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ ![]() ![]() پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 47
کل بازدیدها: 932043
|