مهر امام رضا(علیه السلام) سه شنبه 87 خرداد 28 :: 10:4 عصر :: نویسنده : تقی عابدی
اطمینان، آرامش و قدرت در نگاه امام یکى از عکاسان هنرمند ایرانى مقیم پاریس در سفرى که براى زیارت امام به آنجا رفته بودم به من گفت، فلانى مطلبى را مىخواهم برایت بگویم که دریافت خودم است. وقتى امام به فرودگاه پاریس آمدند، چنان نبود که با قرار قبلى آمده باشند و معلوم باشد که حتما براى ورود ایشان به پاریس مشکلى بوجود نخواهد آمد. خوب حساب کنید رهبرى در این سن و سال و در این مقطع حیاتى مبارزه به سمت کویت رفته، نشده است که برود. صحبت رفتنش به سوریه بوده، نشده. حالا به سمت فرانسه آمده. مىگفت من به دلیل آن فن خاص عکاسى و خبرنگارانهام رفته بودم در یک نقطه حساس از فرودگاه، جایى که مسافرها از جلو آن میز عبور مىکنند، ایستادم. مىخواستم ببینم چهره و نگاه امام چگونه چهره و نگاهى است. لذا رفتم از یک زاویه بسیار جالب عکس برداشتم. که عکس را دارم. همان طور که نگاه توى دوربین مىکردم درست دوربین را میزان کردم روى چشمهاى امام که دوربین تمام نگاه امام را بگیرد. در آن نگاه، جز اطمینان و آرامش و قدرت و قاطعیت هیچ چیز دیده نمىشد. (16) دو تن از همکارانم در گزارشى که براى مجله ژون افریک تهیه کردهاند، نوشتهاند: در هواپیمایى که امام را به تهران مىبرد همه نگران بودند که آیا مىتوانند در تهران فرود بیایند یا این که مورد حمله هواپیماهاى شکارى رژیم شاه قرار مىگیرند. هیچ کس از این نگرانى نتوانست بخوابد جز یک نفر که آن هم شخص امام خمینى بود که به طبقه بالاى هواپیما رفتند و روى زمین دراز کشیدند و خوابیدند. (17) در موقع عزیمت امام به تهران چیزى که باعث تعجب من شد پاسخى بود که ایشان به این سؤال دادند که شما چه احساسى دارید؟ و ایشان فقط اظهار داشتند هیچ . این پاسخ کوتاه مرا شگفت زده کرد. (18) در هواپیمایى که امام را از پاریس به ایران مىآورد، من در کنار ایشان نشسته بودم. هواپیما که به تهران نزدیک شد خبرنگارى آمد و از امام پرسید:«شما الآن چه احساسى دارید؟» ایشان فرمودند:«هیچ» خبرنگار فکر مىکرد که الآن امام مثل دیگر افراد که خیلى هیجان زده بودند و اشک شوق مىریختند و عدهاى هم مىترسیدند و در تردید به سر مىبردند که آیا هواپیما را مىزنند یا سالم فرود خواهد آمد، آیا همگى را دستگیر خواهند کرد؟ و... هستند. اما بر خلاف این تصور امام کاملا حالت عادى داشتند زیرا از قبل خود را براى هر نوع برخوردى حتى شهادت، آماده کرده بودند و از اول نهضت اعلام کرده بودند که سینه من براى گلولههاى شما آماده است. (19) امام واقعا اتکاء و اعتماد به خدا داشتند و از یک نفس مطمئنهاى برخوردار بودند که این را مىشد در آرامش روحى عجیب ایشان در هواپیمایى که از فرانسه عازم ایران بود مشاهده کرد. امام در آن شرایطى که خیلی ها حتى از نزدیکان ایشان عرض مىکردند که آقا بگذارید مردم حکومت را ساقط کنند و اوضاع دست مردم بیافتد آنگاه تشریف بیاورید که خطرى متوجه شما نباشد، اما ایشان با این که احتمال شهادت خود را مىدادند، شجاعانه تصمیم به حضور در کنار ملت خود گرفتند. در آن لحظات پر اضطراب پس از ورود ایشان به خاک میهن براى ما که محافظین مخفى امام بودیم بسیار به سختى و سنگینى مىگذشت از جمله هلى کوپترى که امام را به بیمارستان و بعد به بهشت زهرا برد که در آغاز معلوم نبود که واقعا از طرفداران رژیم نبوده و قصد نابودى امام را نداشته باشند، اما امام در همه این حالات آرامش داشتند و معتقد بودند که با شهادت ایشان انقلاب مردم به ثمر مىرسد. (20) روز ورود امام، ما از دانشگاه که در آنجا متحصن بودیم مىرفتیم فرودگاه خدمت امام، همه در ماشین خوشحال بودند و مىخندیدند. بنده از نگرانى خطراتى که ممکن است براى امام وجود داشته باشد، بىاختیار اشک مىریختم و نمىدانستم که براى ایشان چه ممکن است پیش بیاید. چون تهدیدهایى هم وجود داشت. بعد رفتیم و وارد فرودگاه شدیم، امام وارد شدند. به مجرد این که آرامش امام ظاهر شد، نگرانی ها و اضطراب ما به کلى برطرف شد و امام با آرامش خودشان به بنده و یا شاید به خیلی هاى دیگر که نگران بودند آرامش بخشیدند. وقتى که بعد از سال هاى متمادى، من امام را در آنجا زیارت مىکردم، ناگهان خستگى این چند ساله مثل این که از تن آدم خارج مىشد، احساس مىشد که همه این آرزوها در وجود امام مجسم شده است. (21) شاید عکسى از امام را دیده باشید که ایشان در مراسم بهشت زهرا عمامه به سر ندارند. این عکس متعلق به همین لحظه است که بر اثر ازدحام فوق العاده جمعیت، عمامه از سر امام افتاد. در این حالت من نگران حال امام بودم که خداى نکرده بر اثر فشار جمعیت دچار صدمه نشوند، هر چه که فریاد مىزدم کسى گوش نمىداد. لذا براى یک لحظه احساس کردم امام از دستمان رفت. امام را از این سو به آن سو مىکشاندند ولى آرامشى در چهره امام بود که گویا تسلیم خدا شده است، ولى ناگهان دیدم قدرتى امام را از میان جمعیت بیرون کشید که من هر چه قدر فکر مىکنم این چه نیرویى بود به چیزى جز نیروى الهى نمىرسم. (22) یک روز در مدرسه رفاه بودیم، گفتند که تقریبا اطلاعات موثقى رسیده که امشب مىخواهند بریزند به مدرسه رفاه و خانه امام را مورد حمله قرار دهند ما یک منزلى را پشت مدرسه علوى دیدیم که امام را از در پشت مدرسه ببریم به آن خانه، که شب آنجا باشند. آقاى هاشمى و سایر رفقا رفتند با امام صحبت کردند، ایشان فرمودند:«هر کسى که مىخواهد برود، من از این اتاق تکان نمىخورم.» آقاى هاشمى گفتند که من دوباره خدمت امام رفتم و گفتم که وجود شما لازم است. ایشان باز فرمودند:«هر کس که مىترسد برود، من تنها، توى اتاق خودم مىمانم.» همه وحشت زده بودند ولى امام یک لحظه ترس و وحشت نداشتند و عین برنامه هر شب، موقع خوابشان خوابیدند و سحر بلند شدند. (23) لحظات اولى پیروزى انقلاب، روزى که به اتفاق بعضى از دوستان رفتیم و ساواک را به اصطلاح خودمان تسخیر کردیم، به منزل آمدم که ضرابخانه بود. همین که صداى پیروزى انقلاب اسلامى را از رادیو شنیدم به سرعت رفتم به سوى مدرسه علوى که اقامتگاه امام بود. آنجا قیامتى برپا شده بود. رفتم خدمت امام، دیدم ایشان نشستهاند توى اتاق و خانواده ما هم در خدمتشان هستند و مشغول نگاه کردن تلویزیونند. من با یک شور و شعف و ولعى پریدم و دست ایشان را بوسیدم و پیروزى انقلاب را تبریک گفتم. آقا، با وضع عجیبى فرمودند:هنوز که اتفاقى نیفتاده، هنوز که چیزى نشده(عین عبارات را عرض مىکنم) عرض کردم: آقا، خیلى مساله مهمى است. امام فرمودند:«الحمد لله رب العالمین، ولى هنوز اتفاقى نیفتاده.» من خیلى تعجب کردم. که رژیم منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى با آن ابهتى که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند ساقط شده ولى ایشان مىفرمایند چیزى نیست. (24) شما با خانم امشب منزل را ترک کنید در شب مورد نظر که خبر رسیده بود قرار است کودتا شود، من که در تمام مدت روز براى بررسى اوضاع به بعضى از وزارتخانهها رفته بودم، با کمال خستگى به منزل امام آمدم و به حضور ایشان رسیدم. امام به من فرمودند:«شما امشب با خانم این منزل را ترک کنید.» با کمال تعجب سؤال کردم:«چرا؟» فرمودند:«به ما گزارش شده که امشب بعضى از عناصر خائن خیال دارند منزل ما را بمباران کنند.» اولین سؤالى که من از امام کردم این بود:«آیا بهتر آن نیست که حضرتعالى هم منزل را ترک کنید و به جاى امن ترى بروید؟» امام فرمودند:«این پیشنهاد را دیگران هم کردهاند ولى من قبول نکردهام و من هرگز این جایگاه را ترک نخواهم کرد.» (25) پىنوشتها: 1- حجة الاسلام و المسلمین احمد رحمت. 2- مجله تایم آمریکا - روزنامه اطلاعات - 1/5/58. 3- آیة الله خاتم یزدى. 4- امام خمینى در آئینه خاطرهها - ص 127. 5- حجة الاسلام و المسلمین توسلى - حوزه - ش 45. 6- حجة الاسلام و المسلمین طاهرى خرم آبادى – گل هاى باغ خاطره. 7- آیة الله خامنهاى - روزنامه جمهورى اسلامى - 5/11/59. 8- حجة الاسلام و المسلمین رسولى محلاتى - روزنامه جمهورى اسلامى - 7/4/68. 9- حجة الاسلام و المسلمین عبدالعلى قرهى - ماخذ پیشین - ج 1. 10- در رثاى نور. 11- غلامعلى رجائى. 12- حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینى - جوانان امروز - ش 766. مىگویند امام بعد از انجام فریضه نماز ظهر به خانه فرزند شهیدشان رفته و خانواده و فرزندان آن شهید را تسلیت داد و به مادر داغدار شهید فرموده بودند:«امانتى خداوند متعال به ما داده بود و اینک از ما گرفت، من صبر مىکنم، شما هم صبر کنید، و صبرتان هم براى خدا باشد.» 13- خبرنگار لوموند (در نجف) - طلیعه انقلاب اسلامى. اولین مصاحبه خبرنگاران خارجى با امام توسط خبرنگار روزنامه لوموند در نجف صورت گرفت. 14- مرضیه حدیده چى – سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 4. 15- مصطفى کفاش زاده. 16- آیة الله شهید دکتر بهشتى - حضور - ش 3. 17- قائدى - روزنامه نگار فرانسوى. 18- مالارد - خبرنگار فرانسوى. 19- حجة الاسلام و المسلمین موسوى خوئینىها - حوزه - ش 37 و 38. 20- حجة الاسلام و المسلمین انصارى کرمانى. 21- آیة الله خامنهاى - روزنامه اطلاعات - 29/8/63. 22- حجة الاسلام و المسلمین ناطق نورى - روزنامه جمهورى اسلامى - ویژه اربعین امام. 23- آیة الله شهید محلاتى – سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 4. 24- حجة الاسلام و المسلمین آشتیانى - پاسدار اسلام - ش 92. 25- آیة الله اشراقى - روزنامه کیهان 21/4/59. موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 482
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 930755
|